جدول جو
جدول جو

معنی خصفی - جستجوی لغت در جدول جو

خصفی
(خَ فا)
نام جایگاهی است. (معجم البلدان یاقوت حموی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصفی
تصویر اصفی
صاف تر، روشن تر، پاک تر، برگزیده تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خافی
تصویر خافی
پنهان، پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(خَ زَ)
کوزه گر. (از ناظم الاطباء) ، سفالگر. (از ناظم الاطباء) ، کوزه فروش. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نوعی از جرب چشم است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَرِ)
خرافت. کودنی. (ناظم الاطباء). سفه
لغت نامه دهخدا
(خَ فا)
معرب خرپا و آن دانۀ خلر است. (یادداشت بخط مؤلف) (ناظم الاطباء). جلّبان. خلر
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ فی ی)
منسوب به خریف، میوۀ تازۀ پائیزمیوۀ پائیزی. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام یکی از شاگردان جابر بن حیان و کوچۀ خرفی در مدینه بدو منسوب است. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
در اصطلاح پزشکان نوع چهارم از انواع چهارگانه جرب چشم است. (از بحر الجواهر) ، سفالین. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اهل خاف، کسی که بشهرستان خاف منسوب باشد
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دشمنی. (از ناظم الاطباء) :
خصمی خود یاری حق کردن است.
نظامی.
خصمی کژدم بتر از اژدهاست
کاین ز تو پنهان بود آن برملاست.
نظامی.
اگر شبی پیرزنی در خانه بی برگ خفته باشد، دامن تو گیرد و بر تو خصمی کند. (از تذکره الاولیای عطار). گفت: با خدای یار باش در خصمی نفس خویش، نه با نفس یار باش در خصمی خدای. (تذکرهالاولیای عطار). ملک پرسید: که موجب خصمی اینان در حق تو چیست ؟ (گلستان سعدی).
گر همه خلق بخصمی بدرآیند یکی را
چه تفاوت کند آنرا که تو مولا و نصیری.
سعدی (خواتیم)
لغت نامه دهخدا
(خِ فَ)
پاره هایی که با آن کفش وصله کنند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ)
درز موزه و کفش و جز آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ صَ فَ)
زنبیل که از برگ خرما سازند برای نهادن خرما، جامۀ نیک درشت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ صَ فَ)
نام ابن قیس غیلان است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ فا)
سرعت رفتار. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
یکی از شعرای متأخر ایران است که منظومه ای بنام چهاردرویش دارد، (قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2012)
لغت نامه دهخدا
(اَ فا)
صافی تر. (مؤید الفضلاء) (آنندراج). روشن تر: لأن تلک الاجسام احسن ترکیباً واجود هنداماً و اصفی جوهراً. (رسائل اخوان الصفا).
صافیست جام خاطر در دور آصف عهد
قم فاسقنی رحیقاً اصفی من الزلال.
حافظ.
- امثال:
اصفی من الدمعه. (فرائد الادب المنجد).
اصفی من الذهب الیوسفی. (النقود ص 93).
اصفی من الماء.
اصفی من جنی النحل. (فرائد الادب المنجد).
اصفی من عین الدیک. (فرائد الادب المنجد).
اصفی من عین الغراب.
اصفی من لعاب الجراد.
اصفی من لعاب الجندب.
اصفی من ماءالمفاصل.
لغت نامه دهخدا
پنهان و پوشیده، (منتهی الارب)، ج، خوافی، (منتهی الارب)،
پری، (منتهی الارب)، ج، خوافی
لغت نامه دهخدا
(صَ)
از شعرای عصر تیموری، پدرش خواجه نعمه الله وخود او از مقربان سلطان مذکور بوده و در اواخر عهد بخدمت سلطان حسین بایقرا پیوسته است. دیوانی بزرگ و چند مثنوی دارد. امیرعلی شیر نوائی او را در تذکره یادکرده است. وفات او به سال 920 یا 926 ه. ق. است
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ فا)
لقب حذیفه جد جریر شاعر است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصفی
تصویر اصفی
پاکیزه تر سبزه تر پالوده تر صافی تر روشن تر ناب تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصفی
تصویر وصفی
فروزه ای زابی ستایه ای منسوب به وصف
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نیم پیاله نیم کاسه نوعی پیاله شراب نیم کاسه: از ساقی منصف اندر آن شب صد نصفی را کشیده تا لب. (تحفه العراقین. قر. 76) توضیح پیاله خرد را جام نام است و پیاله کلان را کاسه و پیاله متوسط را نیم کاسه و نصفی، نیمی از محصول که بنسبت متساوی و بموجب عقد مزارعه بهریک از طرفین میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
مصفا در فارسی: پالوده زر آلوده کم عیار بود زر پالوده پایدار بود (سنائی)، پاکیزه صاف کرده شده تصفیه شده: عسل مصفی شراب مصفی، خالص بی غش: عیش مصفی، پاکیزه مبرا: هر آینه چون مرآت حکم از زنگار غرض و میل مصفاست و اثقم که اگر تفحص بسزا رود همه حال برائت ذمت من ظاهر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصفا
تصویر خصفا
شتر مرغ شتر مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصفه
تصویر خصفه
سپید و سیاه دو موی، درز کفش سپید و سیاه دو موی، درز کفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصمی
تصویر خصمی
دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیف
تصویر خصیف
خاکستر، نال (نعل)، کوه دو رنگ کوه سپید و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفی
تصویر خرفی
کم عقلی از پیری خرف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خافی
تصویر خافی
پنهان و پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصفی
تصویر نصفی
((نِ فِ))
نوعی جام شراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصفی
تصویر مصفی
((مُ صَ فّا))
تصفیه شده، صاف شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصفی
تصویر اصفی
((اَ فا))
صافی تر، روشن تر، ناب تر
فرهنگ فارسی معین