جدول جو
جدول جو

معنی خصفه - جستجوی لغت در جدول جو

خصفه(خِ فَ)
پاره هایی که با آن کفش وصله کنند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خصفه(خَ صَ فَ)
نام ابن قیس غیلان است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خصفه(خَ صَ فَ)
زنبیل که از برگ خرما سازند برای نهادن خرما، جامۀ نیک درشت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خصفه(خَ فَ)
درز موزه و کفش و جز آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خصفه
سپید و سیاه دو موی، درز کفش سپید و سیاه دو موی، درز کفش
تصویری از خصفه
تصویر خصفه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرفه
تصویر خرفه
گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد، تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خصیه
تصویر خصیه
بیضه، خایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطفه
تصویر خطفه
خیره کردن چشم به وسیلۀ برق
فرهنگ فارسی عمید
(خُ فَ)
یک گردکان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ فَ / فِ)
نام گیاهی است و آنرا بپارسی پرپهن گویند و معرب آن خرفج است و آن بعربی به بقلهالحمقاء معروف است. گویند در اصل بقلهالزهراء بوده و معاندان اهل بیت آنرا برگردانده بقلهالحمقاء خوانده اند. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (از برهان قاطع). فرفین. فرفه. فرفحیز. فرفیه. بقلهالمبارکه. بقلهاللینه. چکوک. وشینگ. بلبن. کف. قینا. کلنگ. کلنگک. نوحل. بوخله. رجله. بی خیله. ختفرج. زریرا. بخله. بخیله. خفرج. گیاه نمناک. تورک. پی خیله. خوک. مویزآب. دندان سا. تخمگان. (یادداشت بخط مؤلف) :
کسی را کو تو بینی درد سرفه
بفرمایش تو آب دوغ و خرفه.
طیان (از فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(خُ فَ)
آنچه چیده شده از میوه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). یقال: التمر خرفه الصائم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ فَ)
دهی است میان سنجار و نصیبین و احمد مقری ابن مبارک بن نوفل از این ده است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ فَ)
مؤنث خرف. زنی که از پیری عقلش تباه شده باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ فَ)
حکایت و قصه و افسانه و داستان خوش و پسندیده و مقبول. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ فَ)
جنبش و حرکت. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) ، آواز ملایم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خافْ فَ)
وعاء حب، پوستی که دانۀ گندم و جو و امثال آن دروی است، جبۀ چرمین عسل چینان، خریطهائی که در آن عسل نهند، سفرۀ برداشته سرهاکه بخریطه ماند و در آن عسل چینند. (منتهی الارب)
رجوع به خافّه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ)
آبی است بسیار و آن سر نهر محلم است بهجر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ فَ)
آهوبچۀ ماده ای که نخست زاده یا نخست برفتار آمده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خشفه. خشفه
لغت نامه دهخدا
(خِ شَ فَ)
جمع واژۀ خشف. خشف. خشف. رجوع به خشف. خشف. خشف. شود
لغت نامه دهخدا
(خُ فَ)
آهوبچۀ ماده ای که نخست زاده یا نخست برفتارآمده. (منتهی الارب) (از تاج العروس). خشفه. خشفه
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ)
آواز رفتار مار. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، زمینی بلند و نرم که سنگ در آن کمتر باشد. (منتهی الارب) ، جنبش و حرکت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب) (اقرب الموارد) ، آهوبچۀ ماده ای که نخست زاده یا نخست برفتارآمده. خشفه. خشفه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ)
واحد خسف. یک گردکان. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده نیمه نصفت در تازی داد مندی نیمه: نان را دو نصفه کرد. گیلاس خود را نصفه نوشید
فرهنگ لغت هوشیار
پایه نردبان، انبوهی تنه زدن به هم، جمع قاصف، تندرهای بلندبانگ آسمان غرنبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصفه
تصویر عصفه
مونث عفص: ادویه عفصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیفه
تصویر خیفه
بیشه شیر، کارد ترس بیم
فرهنگ لغت هوشیار
نواستن (بی اشتهایی گویش گیلکی) آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی آکیدن (عیب داشتن)، نادانی، گولی، دلشدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصفا
تصویر خصفا
شتر مرغ شتر مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
کلاله دسته موی، فرشک خوشه های کوچک در خوشه بزرگ انگور چلازه کوخک، پاره گوشت دسته موی کلاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیه
تصویر خصیه
بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
چیده گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطفه
تصویر خطفه
درخشیدن، خیره کردن ویژگی درخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصفه
تصویر نصفه
((نِ فِ))
نیمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خصیه
تصویر خصیه
((خُ یِ))
بیضه، خایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرفه
تصویر خرفه
((خُ فِ یا فَ))
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن، فرفین، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء، پخل
فرهنگ فارسی معین