میان مردم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خصور، میان کف پای که بزمین برسد. ج، خصور، راه میان سر ریگ توده و بن آن، مابین بن سوفار و پر تیر. ج، خصور، جای خانه های اعرابیان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خصور
میان مردم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خُصور، میان کف پای که بزمین برسد. ج، خُصور، راه میان سر ریگ توده و بن آن، مابین بن سوفار و پر تیر. ج، خُصور، جای خانه های اعرابیان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خُصور
دست بر تهیگاه نهادن، مخصره بدست گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). فی الحدیث: المتخصرون یوم القیامه علی وجوههم النور، ای المصلون باللیل، از آن رو که چون خفته شوند دست های خود بر تهیگاه خویش نهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
دست بر تهیگاه نهادن، مِخْصَره بدست گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). فی الحدیث: المتخصرون یوم القیامه علی وجوههم النور، ای المصلون باللیل، از آن رو که چون خفته شوند دست های خود بر تهیگاه خویش نهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
باریک. یقال کشح مخصر، میان باریک: و رجل مخصرالقدمین،مرد که اخمص او به زمین نرسد از باریکی. و رجل مخصرالبطن، مرد باریک شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخصره شود
باریک. یقال کشح مخصر، میان باریک: و رجل مخصرالقدمین،مرد که اخمص او به زمین نرسد از باریکی. و رجل مخصرالبطن، مرد باریک شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخصره شود