حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن. (منتهی الارب مادۀ ص ول) (آنندراج). صول. صیال. صولان. (منتهی الارب). صال. صول. (ناظم الاطباء). رجوع به صال و صول شود
حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن. (منتهی الارب مادۀ ص ول) (آنندراج). صول. صیال. صولان. (منتهی الارب). صال. صول. (ناظم الاطباء). رجوع به صال و صول شود
ابن حبوس مکناسی. امیر بربری در نیمۀدوم قرن سوم هجری. وی همه قبایل بربر را به زیر سلطۀ خویش درآورد و در استیلای مهدی بر مغرب از بزرگترین سرکردگان او بود. مهدی او را به ولایت تاهرت و مغرب اوسط گماشت و او به سوی اقصی رفت. و بر فارس و سجلماسه استیلا یافت و در سال 312 هجری قمری به دست محمد بن خزر زناتی کشته شد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 128)
ابن حبوس مکناسی. امیر بربری در نیمۀدوم قرن سوم هجری. وی همه قبایل بربر را به زیر سلطۀ خویش درآورد و در استیلای مهدی بر مغرب از بزرگترین سرکردگان او بود. مهدی او را به ولایت تاهرت و مغرب اوسط گماشت و او به سوی اقصی رفت. و بر فارس و سجلماسه استیلا یافت و در سال 312 هجری قمری به دست محمد بن خزر زناتی کشته شد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 128)
آب که از پنیر برآید از فشردن بعد پختن. (منتهی الارب مادۀ م ص ل). آبی که از پنیر برآید بواسطۀ فشردن. (ناظم الاطباء) ، آب که از سوزمه یعنی ماست بیرون تراود. (منتهی الارب). آبی که از ماست برون تراود. (ناظم الاطباء) ، آنچه از خم و زخم بزهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مایع سفید یا زرد رنگ که از جراحت تراوش کند
آب که از پنیر برآید از فشردن بعد پختن. (منتهی الارب مادۀ م ص ل). آبی که از پنیر برآید بواسطۀ فشردن. (ناظم الاطباء) ، آب که از سوزمه یعنی ماست بیرون تراود. (منتهی الارب). آبی که از ماست برون تراود. (ناظم الاطباء) ، آنچه از خم و زخم بزهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مایع سفید یا زرد رنگ که از جراحت تراوش کند
حسن بیک. از شعرای ایران و اصل او از ترکان جغتای است که در خراسان نشو ونما کرده است و این بیت از اوست: یک شیشۀ می آرید ز ایران سوی توران تا خون جگرگوشۀ کاوبین ببندم. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) کاشانی. از شاگردان مولانا محتشم است و این بیت از اوست: مکن منع من بیدل زبسیارآمدن سویت که گر صدبار دارم آرزو یکبار می آیم. (قاموس الاعلام ج 3)
حسن بیک. از شعرای ایران و اصل او از ترکان جغتای است که در خراسان نشو ونما کرده است و این بیت از اوست: یک شیشۀ می آرید ز ایران سوی توران تا خون جگرگوشۀ کاوبین ببندم. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) کاشانی. از شاگردان مولانا محتشم است و این بیت از اوست: مکن منع من بیدل زبسیارآمدن سویت که گر صدبار دارم آرزو یکبار می آیم. (قاموس الاعلام ج 3)
گندم و جو باقی ماندۀ در خرمن بعد بباددادن. خرمن روبه. (مهذب الاسماء). رفته خرمن. آنچه مانده باشد در خرمن از گندم و جو و جز آن، تلخ دانه و جز آن که از گندم برآید. دان مرغ. ته غربالی. (آنندراج) ، غورۀ خرما سخت ناشده
گندم و جو باقی ماندۀ در خرمن بعد بباددادن. خرمن روبه. (مهذب الاسماء). رفته خرمن. آنچه مانده باشد در خرمن از گندم و جو و جز آن، تلخ دانه و جز آن که از گندم برآید. دان مرغ. ته غربالی. (آنندراج) ، غورۀ خرما سخت ناشده