مادر شوی. (از شرفنامۀ منیری) ، مادرزن که خوش وخوشدامن نیز گویندش. (شرفنامۀ منیری) : بدسگال تو و مخالف تو خشوی جنگجوی را داماد. لغت فرس (از حاشیۀبرهان قاطع). با وی همیشه خسرو سلطان محترم تا احترام دارد داماد را خشو. شمس فخری
مادر شوی. (از شرفنامۀ منیری) ، مادرزن که خوش وخوشدامن نیز گویندش. (شرفنامۀ منیری) : بدسگال تو و مخالف تو خشوی جنگجوی را داماد. لغت فرس (از حاشیۀبرهان قاطع). با وی همیشه خسرو سلطان محترم تا احترام دارد داماد را خشو. شمس فخری
حرا م زاده، ولدالزنا، برای مثال ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود / کنون توانی باری خشوک پنهان کرد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، در وجود ما هزاران گرگ و خوک / صالح و ناصالح و خوب و خشوک (مولوی - ۲۳۶۰)
حرا م زاده، ولدالزنا، برای مِثال ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود / کنون توانی باری خشوک پنهان کرد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، در وجود ما هزاران گرگ و خوک / صالح و ناصالح و خوب و خشوک (مولوی - ۲۳۶۰)
فروتنی کردن. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (اقرب الموارد) (از تاج العروس) (ترجمان علامه جرجانی). صاحب منتهی الارب می گوید: خشوع قریب است بخضوع یا خضوع در بدن است و خشوع در آواز و چشم همه باشد. الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکراﷲ. (قرآن 57 / 16) ، چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، فرودآمدن صدا: یومئذ یتبعون الداعی لاعوج له و خشعت الاصوات للرحمن فلاتسمع الا همساً. (قرآن 20 / 108) ، رفتن کوهان و ماندن از آن اندکی، خدوی لزج انداختن، آرامیدن، ساکن شدن، زاری و تذلل نمودن، نزدیک شدن ستاره به غروب. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) ، در نزد صوفیان خشوع در تعریفات جرجانی (ص 68) چنین آمده است: الخشوع و الخضوع و التواضع بمعنی واحد و فی الاصطلاح اهل الحقیقه: الخشوع الانقیاد للحق و قیل هو الخوف الدائم فی القلب و قیل من علامات الخشوع ان العبد اذا غضب او خولف اورد علیه استقبل ذلک بالقبول
فروتنی کردن. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (اقرب الموارد) (از تاج العروس) (ترجمان علامه جرجانی). صاحب منتهی الارب می گوید: خشوع قریب است بخضوع یا خضوع در بدن است و خشوع در آواز و چشم همه باشد. الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکراﷲ. (قرآن 57 / 16) ، چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، فرودآمدن صدا: یومئذ یتبعون الداعی لاعوج له و خشعت الاصوات للرحمن فلاتسمع الا همساً. (قرآن 20 / 108) ، رفتن کوهان و ماندن از آن اندکی، خدوی لزج انداختن، آرامیدن، ساکن شدن، زاری و تذلل نمودن، نزدیک شدن ستاره به غروب. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) ، در نزد صوفیان خشوع در تعریفات جرجانی (ص 68) چنین آمده است: الخشوع و الخضوع و التواضع بمعنی واحد و فی الاصطلاح اهل الحقیقه: الخشوع الانقیاد للحق و قیل هو الخوف الدائم فی القلب و قیل من علامات الخشوع ان العبد اذا غضب او خولف اورد علیه استقبل ذلک بالقبول
حرام زاده. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری). لقیطه. (شرفنامۀ منیری). ولدالزنا. (یادداشت بخط مؤلف) : ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود کنون توانی باری خشوک پنهان کرد. منجیک. تا فراوان شود تجربت جان و تنم کاین خشوکان را جز شمس قمر نیست ابی. منوچهری. هر که بد اصل یا خشوک بود فتنه زاید چو با ملوک بود. لطیفی. گفتۀ من حلال زادۀ طبع نبوم مر خشوک را پازاج. سوزنی. ای نیم حلالزاده و نیم خشوک. سوزنی. ای همچو مهین مار بدآویز خشوک. سوزنی. گر فلک نقص علم زاد چه شد از بلایه چه زاد غیر خشوک. شمس فخری. در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح و ناصالح و خوب و خشوک. مولوی
حرام زاده. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری). لقیطه. (شرفنامۀ منیری). ولدالزنا. (یادداشت بخط مؤلف) : ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود کنون توانی باری خشوک پنهان کرد. منجیک. تا فراوان شود تجربت جان و تنم کاین خشوکان را جز شمس قمر نیست ابی. منوچهری. هر که بد اصل یا خشوک بود فتنه زاید چو با ملوک بود. لطیفی. گفتۀ من حلال زادۀ طبع نبوم مر خشوک را پازاج. سوزنی. ای نیم حلالزاده و نیم خشوک. سوزنی. ای همچو مهین مار بدآویز خشوک. سوزنی. گر فلک نقص علم زاد چه شد از بلایه چه زاد غیر خشوک. شمس فخری. در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح و ناصالح و خوب و خشوک. مولوی