جدول جو
جدول جو

معنی خشع - جستجوی لغت در جدول جو

خشع
(خُ شَ)
جمع واژۀ رجوع به خشعه شود.
لغت نامه دهخدا
خشع
(خُشْ شَ)
جمع واژۀ خاشع. (منتهی الارب). رجوع به خاشع شود: خشعا ابصارهم یخرجون من الاجداث کانهم جراد منتشر. (قرآن 7/54)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشم
تصویر خشم
عصبانیت، غضب، برآشفتگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخشع
تصویر تخشع
تضرع و لابه کردن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
نام قریه ای است از قرای یمن. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروتنی نمودن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تضرع. (اقرب الموارد) (از قاموس). تکلف خشوع. (اقرب الموارد). فروتنی و عجز کردن. (غیاث اللغات). تخشع و تخاشع، تکلف خشوع. (المنجد). تضرع کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تضرع. (المنجد) : فلاتحسبی انی تخشعت بعدکم. (اقرب الموارد) : پس بزبان تضرع و بیان تخشع گفت. (سندبادنامه ص 59). طریق کار جز زاری و تضرع و لابه و تخشع نمی دید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 244)
لغت نامه دهخدا
(خُعَ)
قطعه ای از زمین درشت. (منتهی الارب) (ازتاج العروس). ج، خشع، توده ای که بلند نباشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس). جمع واژۀ خشع
لغت نامه دهخدا
(خِ عَ)
کودکی که در شکم مادر باشد و چون مادر بمیرد شکم وی را بدرانند و کودک را بدرآرند. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشن
تصویر خشن
درشت از هر چیز، زمخت، ناهموار، ناهنجار، درشت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشر
تصویر خشر
آزناکی آزمندی، گریز از بیم گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنع
تصویر خنع
فجور کردن و متهم گردیدن فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمع
تصویر خمع
تنگان، دزد، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلع
تصویر خلع
طلاق دادن از طرف زن و بخشیدن کابین خود برگ آوردن، عزل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسع
تصویر خسع
دور کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشا
تصویر خشا
کشت تباه زمین گل، سنگناک، کبت خانه (کبت هم آوای برف زنبور) کندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشوع
تصویر خشوع
فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشی
تصویر خشی
ترسیدن، هراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضع
تصویر خضع
راضی گردیدن بخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرع
تصویر خرع
شکافتن، خراعه ضعیف و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشب
تصویر خشب
چوب درست
فرهنگ لغت هوشیار
آجر خام و ناپخته، پاره ای گل که آنرا در قالبی ریزند و چون شکل قالب بخود گرفت قالب را خارج از آن کنند و سپس آن پاره گل بشکل قالب گرفته را در آفتاب گذارند تا خشک شود و بعد آنرا در ساختمانها بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل تر، آنچه که در آن رطوبت و نم وجود ندارد آنچه که رطوبت و نم نداشته باشد یابس بی نم مقابل تر مرطوب، آنچه که فاقد آب باشد بی آب مقابل آبدار مرطوب، گیاه پژمرده بی ثمر، خالص سره زر خشک، خسیس ممسک. یا خشک و خالی. فقط تنها: (ببوسه خشک و خالی قناعت کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشف
تصویر خشف
آواز، جنبش، خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشع
تصویر تخشع
فروتنی نمودن، تضرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشل
تصویر خشل
بد و ناپسند از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشم
تصویر خشم
غضب، غیظ، قهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبع
تصویر خبع
پنهان کردن، بریدن گریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدع
تصویر خدع
اژدهای حیله گری و مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذع
تصویر خذع
ریزه کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
فروتنی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشع
تصویر جشع
حریص، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشع
تصویر بشع
بد مزه وگلوگیر، طعامی ناخوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشع
تصویر تخشع
((تَ خَ شُّ))
فروتنی کردن، تضرع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشن
تصویر خشن
تند خو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشن
تصویر خشن
نکره
فرهنگ واژه فارسی سره