جدول جو
جدول جو

معنی خشسبرم - جستجوی لغت در جدول جو

خشسبرم
(خُ شَ بَ رَ)
از ریاحین دشتی است. (منتهی الارب). رجوع به مدخل بعدی شود
لغت نامه دهخدا
خشسبرم
(خَ شَ بَ رَ)
مأخوذ از خوش اسپرم فارسی و آن نوعی از ریاحین دشتی است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گیاهی خودرو با ساقه های راست و بلند و شیره ای سمی که در طب قدیم مصرف دارویی داشته، گاوکشک
فرهنگ فارسی عمید
(شُ رُ)
نام آبی است نزدیک کوفه مر بنی عجل را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ رُ)
کوتاه بالا و قصیرالقامه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به شبرم شود، بخیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : مابینهم الا لئیم شبرم، میان آنها نیست کسی جز لئیم و بخیل. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ رَ)
و در عربی شبرم ضبط شده است. گیاهی است شیردار و آن بیشتر در صحرا و کنارهای جویها روید و رنگ ساق آن به سرخی مایل است. گویند اگر گاو آن را بخورد بمیرد و گوسفند رامضرت نرساند و آن را به شیرازی گاو نبطونک خوانند. (برهان). درختی است خاردار که وبا را دفع سازد. (منتهی الارب). درخت خاردار. (از اقرب الموارد). گیاهی خاردار و گیاهی دیگر که دانه ای دارد، مانند نخود و بیخ آن درشت پرشیر و مسهل است. (ناظم الاطباء). گیاهی است که دانه ای مانند نخود دارد بیخ آن درشت پرشیر و تمامۀ آن مسهل است و استعمال شیر آن خطرناک است. (منتهی الارب). گیاهی است که دانه ای چون عدس دارد و برگش شبیه به برگ ترخون است و این کلمه فارسی است. (از اقرب الموارد) :
و آن گل نار بکردار کفی شبرم سرخ
بسته اندر بن او لختی مشک ختنا.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
کسی که حلقه بر در می زند. کسی که در می زند. (از برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
جماعت مگس انگبین و زنبوران. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). ج، خشارمه، سردار مگس انگبین. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، کندو. ج، خشارمه، سنگ نرم. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خشارمه، سنگی که از آن گچ گیرند. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). ج، خشارمه، پشتۀ بلند که سنگ ریزه های آن رمس باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ رُ)
آواز و صدا. (از منتهی الارب) ، آواز بینی. (منتهی الارب). خرخر
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب). قصیر. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ حَلْ لَ)
ده کوچکی از دهستان نرم آب بخش دودانگۀ شهرستان ساری، واقع در یازده هزارگزی شمال سعیدآباد. دارای 30 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ رَ)
آنچه از رسن و رشته پراکنده شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ)
اصوات. آوازها. (منتهی الارب) ، بینی درشت و گنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ بَ رَ)
از ریاحین دشتی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی شده شبرم گاوکشک از گیاهان، زفت ژکور (بخیل) نام فارسی گونه ای فرفیون گاو کشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشرم
تصویر خشرم
غنینه جای مگس انگبین کبتکد کندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبرم
تصویر شبرم
((شَ رَ))
شیرک، گیاهی شیردار با ساقه سرخ رنگ که در کنار رودها می روید
فرهنگ فارسی معین