- خشر
- آزناکی آزمندی، گریز از بیم گریختن
معنی خشر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غنینه جای مگس انگبین کبتکد کندو
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام یکی از پیامبرآنکه طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید عمرجاویدان پیدا کرد
آگهی، تازه، پیام، رسیده، نوداد
پوسته، لایه
نکره
بد ترین
انسان، مردم خوبروئی، گشاده روئی
آدمی
سیج، ناگواری
تند خو
برانگیختن، روز رستاخیز و قیامت
فرومایه از مردم
مکر و عذر کردن، فریفتن، خبیث و فاسد شدن نفس
تیغ درخت، سیخهای نوک تیز که در شاخه های درختان و گیاهها میروید و هر چیز شبیه بان
سست گردیدن عضو و بخواب رفتن آن، بی حسی پرده، چادر پرده، چادر بی حس بی حس
بد بوی
شوریده دلی پریشاندلی، تباه مغزی شرمیدن شرم کردن، سفت کردن
عالم، مطلع، واقف، دانا، خبردار، آگاهی، حدیث، اخبار
نزدیکی به هلاکت یا آنکه مایه تلف شدن کسی یا چیزی باشد
درشت از هر چیز، زمخت، ناهموار، ناهنجار، درشت گردیدن
غضب، غیظ، قهر
بد و ناپسند از هر چیز
مقابل تر، آنچه که در آن رطوبت و نم وجود ندارد آنچه که رطوبت و نم نداشته باشد یابس بی نم مقابل تر مرطوب، آنچه که فاقد آب باشد بی آب مقابل آبدار مرطوب، گیاه پژمرده بی ثمر، خالص سره زر خشک، خسیس ممسک. یا خشک و خالی. فقط تنها: (ببوسه خشک و خالی قناعت کرد)
آواز، جنبش، خواری
آجر خام و ناپخته، پاره ای گل که آنرا در قالبی ریزند و چون شکل قالب بخود گرفت قالب را خارج از آن کنند و سپس آن پاره گل بشکل قالب گرفته را در آفتاب گذارند تا خشک شود و بعد آنرا در ساختمانها بکار برند
چوب درست
سبز، شاخه درخت
خرد و تنگ گردیدن چشم
کالای بی بها بانگ و فریاد
سرد سرما سرد شدن میان کمر، راه میان بر سرد سرما سرد شدن
ترسیدن، هراسان
پیراسته، پاک کرده
کشت تباه زمین گل، سنگناک، کبت خانه (کبت هم آوای برف زنبور) کندو