جدول جو
جدول جو

معنی خشاخش - جستجوی لغت در جدول جو

خشاخش
(خُ خِ)
نام کوهی است بزرگ به دهناء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشاش
تصویر خشاش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خش خش
تصویر خش خش
صدای حرکت خفیف دو چیز بر روی یکدیگر مانند کاغذ، برگ خشک و پارچۀ آهاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشخاش
تصویر خشخاش
گیاهی علفی، با ساقۀ باریک، گل های سفید و برگ های دراز، درشت و دندانه دار که بلندیش تا یک متر می رسد و از آن شیرۀ تریاک می گیرند، کوکنار، میوۀ گرزمانند گیاه خشخاش که پس از ریختن برگ های گل در سر شاخه پیدا می شود، دانه های روغنی، خوراکی و ریز گیاه خشخاش که روغن آن را می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
نام جایگاهی است. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آنچه بکار نیاید از هر چیزی، شتر گشنی خواه. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خِ خِ)
حکایت صوت جامۀ آهاردار گاه رفتن یا جنبیدن صاحب آن و امثال آن. بانگ جامۀ نو و بانگ کاغذو جز آن. خشت خشت. (یادداشت بخط مؤلف) :
از آنسو خشخش مخفی ازینسو شق شق مدفون
شنو این رمز از قاری سؤال است آن جواب است این.
نظام قاری.
آواز رفتن مار در سقف یا میان کزل و کاه. (یادداشت بخط مؤلف) : و خشخش رفتن او (افعی) همچون خشخش درختان بود که باد بر وی بزد. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مردم با سلاح و زره. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، کوکنار و آن چند قسم است بستانی و منثور و مقرن و زبدی. (منتهی الارب). کوکنار. (مهذب الاسماء).
خشخشاش از نظر پزشکی: دربرهان قاطع آمده است: خشخاش چند قسم باشد ابیض و اسود و زبدی و مقرن. خشخاش ابیض بوستانی است و آن سرد و تر باشد و بعضی گویند خشک است خوردن آن با عسل منی را زیاد کند و خشخاش اسود صحرائی است و آن را خشخاش مصری هم می گویند و آن سرد و خشک است، در سیم اگر بکوبند و با شراب بخورند اسهال را نافع باشد و خشخاش زبدی نوعی از خشخاش است و آنرا برگ و تخم و ثمر سفید می باشد و آن مسهل بلغم است و خشخاش مقرن خشخاش بحری است و آن پیوسته در کنارهای دریا روید و غلاف آن مانند شاخ گاو باشد و با شیر بر نقرس طلا کنند نافع است و مطلق آن را به عربی رمان السعال گویند:
حب خشخاش کند در عسل شهد بکار.
سعدی.
کجا دانه داند بخشخاش در
که چون می دهد کشت خشخاش بر.
امیرخسرو.
قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند
که از میان تهی بانگ می زند خشخاش.
سعدی.
خشخاش سفید و سیاه می باشد سفید سعال را مفید است و عصاره اش را افیون خوانند و آن مخدر است و خواب آرد. (نزهه القلوب).
جهان در جنب این نه سقف مینا
چو خشخاشی برد بر روی دریا
نگر تا تو از این خشخاش چندی
سزد گر بر بروت خود بخندی.
شبستری.
توضیح: گیاهی است گل دار از تیره پاپاوارسه. از اقسام مختلفۀ خشخاش یک رقم در ایران زراعت میشود. (پاپاورسومنی - فروم) ولی رنگ گل آنها مختلف و ارتفاع متوسط این گیاه یک ذرع است. تخم آن را در پائیز و گاهی نیز در بهارمی کارند در ایران زراعت آن با ترتیب صحیح علمی بعمل می آید. (یادداشت بخط مؤلف).
توضیح: از شیرۀ خشخاش تریاک می گیرند. رجوع به تریاک شود.
- شیرۀ خشخاش، تریاک. (از ناظم الاطباء).
، ریزه. ذره. مقدار بسیار کوچک:
دو نیزه چو خشخاش گشت از نهیب
یکی را نجنبید پا از رکیب.
فردوسی.
سنگ روی خفته را خشخاش کرد
وین مثل بر جمله عالم فاش کرد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ابن حباب بن حارث که بعضی او را خشخاش بن مالک بن حارث آورده اند از صحابیان بود. (از منتهی الارب). صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام سپه دار افراسیاب. (از ولف) :
یکی نام بودش خشاش دلیر
پیاده برفتی بر نره شیر.
فردوسی
نام یکی از پهلوانان ارجاسب در جنگ با گشتاسب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پارسی است زینان تارخیرا از گیاهان گیاهی است از تیره کوکناریان دارای ساقه باریک و برگهای طویل و درشت و مضرس. گلهای آن سفید و ارتفاعش بیک متر بالغ میشود. میوه خشخاش بشکل حقه است (غوزه) و پس از ریختن برگها گل در سر شاخه آشکار گردد. وسط آن پر از دانه های ریز سفید است که آنرا میخورند و روغن آنرا استخراج کنند. چون پوست غوزه خشخاش را پس از رسیدن با تیغ مخصوص خراش دهند از آن شیره ای سفید بیرون آید که پس از خشک شدن برنگ قهوه یی در آید و همانست که بنام تریاک نامیده میشود. در شیرابه خشخاش الکالوئیدهای مختلف مانند مرفین نار کوئین و غیره موجود است، نوعی پارچه که در گرگان می بافتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خش خش
تصویر خش خش
صدای کاغذ و پارچه آهاردار
فرهنگ لغت هوشیار
((خَ))
گیاهی است از تیره کوکناریان دارای ساقه باریک و برگ های طویل و درشت. میوه خشخاش به شکل حقه است که با تیغ زدن آن شیره ای سفید بیرون دهد که پس از خشک شدن به رنگ قهوه ای درآید و همان است که آن را تریاک گویند
فرهنگ فارسی معین
نارخیرا، کوکنار، نارخوک، نارکوک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پارازیت، نوفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به نیکی، به سلامتی، به خوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
صدایی که از لگدمال کردن برگهای خشک برخیزد، به خوبی، کاری را با خوشی به انجام رساندن
فرهنگ گویش مازندرانی