- خشاب
- چوب فروش
معنی خشاب - جستجوی لغت در جدول جو
- خشاب ((خَ))
- جعبه ای است فلزی حاوی گلوله ها که آن را در سلاح های گرم جای دهند و گلوله به توالی از آن وارد لوله می شود
- خشاب ((خَ شّ))
- چوب فروش، هیزم فروش
- خشاب
- محفظۀ فلزی مخزن گلوله که به اسلحه وصل می شود و گلوله از آن وارد لولۀ اسلحه می شود، نوعی محفظۀ فیلم که همراه با فیلم در دوربین قرار می گیرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع خشب، در تازی بی پیشینه است چوب های خوشبو، جمع خشب. چوبها، چوبهای خوشبو. توضیح این جمع در لغت عرب دیده نشده و ظاهرا تصرف ایرانیان است
کوتاه و ستبر: مرد
جمع خشب، چوب ها، چوب های خوشبو
ویران، نابسامان
آبچلو
ویران شدن، ویرانی
کذاب، دروغگو
جوش دریا، آشوب دریا
خوش کننده، خوش آینده
جمع خشن، درشت ها
در خطبه تصرف داشتن
حنا و گلگونه کردن
شکوفه، خرما بن پر بار
پارسی تازی گشته خوشاب
پیراسته، پاک کرده
فریبنده مرد گل و لای بهم آمیخته، زمین باتلاقی که پای آدمی و چارپا در آن بماند لجن زار. مرد فریبنده مکار، دروغگو، بسیار فریبا
حالت آسایش و راحتی
نادان گول
تر و تازه، آبدار
کمپوت، آب دار، تر و تازه، برای مثال میوۀ خوشاب، خوش آب و رنگ (بیشتر در صفت جواهر مخصوصاً مروارید)
گل و لای، زمین پرگل، لجن زار، باتلاق
زمینی که در آن آب بایستد و علف و نی بروید
کنایه از نادرست، تباه، ویران، مخروبه مثلاً ساختمان خراب، فاقد حالت عادی مثلاً روحیۀ خراب، از کار افتاده مثلاً دستگاه خراب، گندیده، فاسد مثلاً میوۀ خراب، آشفته مثلاً موی خراب، کنایه از بی رونق مثلاً بازار خراب، کنایه از بیمار، بدحال مثلاً حال خراب، کنایه از بدمست مثلاً مست و خراب
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، شخار، اشخار، شخیره، قلیا، بلخچ، لخج
گیاهشناس
جایی که در آن آب ایستاده ودر وی علف و نی بروید باتلاق، آب آلوده و کثیف مانند آب کشتارگاه و غیره
تیرگر، در آویزنده، تیر انداز تیر ها تیرسازتیرگر، گیرنده وپرتاب کننده تیر. تیرها. واحدآن نشابه، جمع نشاشیب: زغنچه گل وازشاخ بیدبادصبا زمردین پیکان کردوبسدین نشاب. (معزی. 60)
نوشیدنی، شربت، غذای اندک، آشام