جدول جو
جدول جو

معنی خسم - جستجوی لغت در جدول جو

خسم
(خِ)
جراحت. ریش. (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
خسم
جراحت، ریش
تصویری از خسم
تصویر خسم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ مَ)
دهی است جزءدهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن، واقع در 7 هزارگزی خاور فومن و کنار راه فرعی فومن به شفت. این ناحیه در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و مرطوب. رود خانه شفت این دهکده را مشروب می کند و محصول آن برنج و ابریشم و چای است و شغل اهالی آنجا زراعت و صید مرغابی می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بَ سُ)
شرابی که از آرد گندم و ارزن و امثال آن سازند. (برهان قاطع) (آنندراج). شرابی که از گندم سازند. (فرهنگ سروری) (انجمن آرا). شرابی که از آرد گندم و ارزن و مانند آنها سازند و بوزه نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
خری که آبخورش زیر ناودان عصیر
علف عصارۀ بکنی و بخسم و شوشو.
سوزنی.
بکنی و بخسم خورند و زان شوند مست و خراب
زاب تتماجی که باشد سرد و بی بتکوب و سیر.
سوزنی.
بخور بی رطل و بی کوزه مئی کو بشکند روزه
نه زانگور است و نز شیره نه از بکنی نه از بخسم.
مولوی (از فرهنگ سروری) ، (اصطلاح اداری و سیاسی) کسی که امور یک بخش را تحت نظر فرماندار اداره می کند
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ)
دهی جزء بخش مرکزی شهرستان رشت که در نه هزارگزی جنوب رشت و سه هزارگزی لاهان قرار دارد. جلگه ای مرطوب است و 248 تن سکنه دارد. آب آن از استخر و چاه ومحصول آن برنج و چای و شغل مردم زراعت و مکاری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشم
تصویر خشم
غضب، غیظ، قهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خام
تصویر خام
نا پخته، نارس، نا آزموده
فرهنگ لغت هوشیار
بپایان رساندن، پایان کار، مهر کردن، پایان دادن، امضا کردن نامه با انگشتری، مهر کردن نامه
فرهنگ لغت هوشیار
پهنی بینی بینی کوفتگی، پهنی لاله گوش کوفتن بینی پهن بینی، ستبر گوش
فرهنگ لغت هوشیار
کار بزرگ، نوک، بینی، دهان ستور، چیرگی، باز داشت، جمع خطام، : زه های کمان، افسارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصم
تصویر خصم
غلبه کردن در خصومت مالک، صاحب جانب، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرم
تصویر خرم
شادمان، خوشوقت، خندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضم
تصویر خضم
خاییدن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذم
تصویر خذم
جوانمرد بریده شدن، مست گردیدن، شتافتن بردن، پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسی
تصویر خسی
پشمباف بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسه
تصویر خسه
زفتی زفتگری ناخن خایی پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
خار کوچک، خس خار، خارسه پهلو، خار فلزی سه گوشه که در زمان جنگ سر راه دشمن ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسق
تصویر خسق
کاشفیه از گیاهان (گویش اسپهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدم
تصویر خدم
چاکران، غلامان، خادمان، خدمتکاران، جمع خادم
فرهنگ لغت هوشیار
اثر، علامت، نشان، روش، آئین، عادت، طریق، دستور، وضع، قواعد، مقررات کشیدن شکل یا خطی بر روی کاغذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسم
تصویر حسم
بریدن، گسستن، قطع، بگسیلدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسم
تصویر جسم
تن و اعضا بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسم
تصویر آسم
تنگی نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسم
تصویر دسم
چربی گوشت، پیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسم
تصویر بسم
لبخندیدن لبخند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسف
تصویر خسف
نقصان، کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسم
تصویر رسم
آیین، هنجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خمس
تصویر خمس
پنج یک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسم
تصویر آسم
تن گدم، ربو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسم
تصویر اسم
نام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیم
تصویر خیم
طبیعت، ذات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قسم
تصویر قسم
سوگند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جسم
تصویر جسم
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
آدم پرخواب
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم یا حویان پرخواب
فرهنگ گویش مازندرانی