مطیع و فرمان بردار خسرو. پادشاه پرست. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) : یکی کهتری باشدش دوردست سواری سرافراز و خسروپرست. فردوسی. همه پهلوانان خسروپرست برفتند از ایوان بسالار مست. فردوسی. ز دهقان و از مرد خسروپرست به گیتی سوی بد میازیددست. فردوسی. بخوانی مرا بر تو باشد شکست که یزدان پرستم نه خسروپرست. فردوسی. درآمد خروشی ز جای نشست از آن نامداران خسروپرست. فردوسی. نهفته مرا گنج آگنده هست همان نامداران خسروپرست. فردوسی. چون این هر سه زینگونه آری بدست سپه ساز گردان خسروپرست. (گرشاسب نامه). هزار از بزرگان خسروپرست تکوک بلورین و بالغ بدست. (گرشاسب نامه). که آن مهربان ماه خسروپرست به اقبال شه عطسۀ داور است. نظامی
مطیع و فرمان بردار خسرو. پادشاه پرست. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) : یکی کهتری باشدش دوردست سواری سرافراز و خسروپرست. فردوسی. همه پهلوانان خسروپرست برفتند از ایوان بسالار مست. فردوسی. ز دهقان و از مرد خسروپرست به گیتی سوی بد میازیددست. فردوسی. بخوانی مرا بر تو باشد شکست که یزدان پرستم نه خسروپرست. فردوسی. درآمد خروشی ز جای نشست از آن نامداران خسروپرست. فردوسی. نهفته مرا گنج آگنده هست همان نامداران خسروپرست. فردوسی. چون این هر سه زینگونه آری بدست سپه ساز گردان خسروپرست. (گرشاسب نامه). هزار از بزرگان خسروپرست تکوک بلورین و بالغ بدست. (گرشاسب نامه). که آن مهربان ماه خسروپرست به اقبال شه عطسۀ داور است. نظامی
آنانی که مطیع و منقاد شاهان می باشند. پادشاه پرستان: وزان پس سوی زابلستان شود برآئین خسروپرستان شود. فردوسی. فرستید سوی شبستان ما بنزدیک خسروپرستان ما. نظامی. چو خسروپرستان پرستش نمود هم او را و هم شاه خود را ستود. نظامی
آنانی که مطیع و منقاد شاهان می باشند. پادشاه پرستان: وزان پس سوی زابلستان شود برآئین خسروپرستان شود. فردوسی. فرستید سوی شبستان ما بنزدیک خسروپرستان ما. نظامی. چو خسروپرستان پرستش نمود هم او را و هم شاه خود را ستود. نظامی
تیمار حال کردن. (غیاث) (آنندراج) ، ریاست. بزرگی: سرپرستی رنج و خدمت آفت است من فراق این و آن خواهم گزید. خاقانی. به خورسندی برآور سرکه رستی بلایی محکم آمد سرپرستی. نظامی. رجوع به سرپرست شود، مقامی است در وزارت فرهنگ که در کشورهای بیگانه برای مراقبت و مواظبت دانشجویان به اشخاص دهند: سرپرستی دانشجویان
تیمار حال کردن. (غیاث) (آنندراج) ، ریاست. بزرگی: سرپرستی رنج و خدمت آفت است من فراق این و آن خواهم گزید. خاقانی. به خورسندی برآور سرکه رستی بلایی محکم آمد سرپرستی. نظامی. رجوع به سرپرست شود، مقامی است در وزارت فرهنگ که در کشورهای بیگانه برای مراقبت و مواظبت دانشجویان به اشخاص دهند: سرپرستی دانشجویان