جدول جو
جدول جو

معنی خسروشناس - جستجوی لغت در جدول جو

خسروشناس
(خُ رَ / رُو شِ)
شاه شناس. آنکه پادشاه را در هر لباس شناسد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خسروشاد
تصویر خسروشاد
(پسرانه)
پادشاه شاد و خرم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
کسی که انواع داروها و خواص درمانی آن ها را بشناسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاورشناس
تصویر خاورشناس
کسی که آشنا و دانا به اوضاع و احوال ملل مشرق زمین است، شرق شناس، مستشرق
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ / دِ)
مستشرق، عارف بمعارف ملل شرق، دانا بفرهنگ شرق
لغت نامه دهخدا
(شِ)
عطار. داروساز. (ناظم الاطباء). کسی که درباره داروها مطالعه دارد
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُوپَ)
جایگاه شاه. مستقر خسرو:
به بینم که آن تخت خسروپناه
چه زاری کند با من از مرگ شاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو شِ)
کشنده پادشاه. شکارکننده خسرو:
برنده تیغ شیرشکارتو روز رزم
اندر مصاف و کوشش خسروشکارباد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو)
لفظی عبریست جمع أدم یا أدوم و معنی آن قرمزست، عقبه یا راهی است واقع در برابر جلجال در جهت جنوبی وادئی که طریق اریحا و وادی اردن به اورشلیم از آن گذرد. وجه تسمیۀ وی آنست که قطاع الطریق در آنجا دم (خون) عابرین میریختند و از آنجهت آنجا حصنی کردند و محافظینی برای نگهبانی ابناء سبیل گماشتند. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو نِ)
کسی که در وی نشان پادشاهی باشد. (ناظم الاطباء). درویشی که در او نشان سلطنت باشد. (شرفنامۀ منیری) ، آنکه هر که را خواهد بپادشاهی رساند. (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) :
صدر جهان که خسرو شرع است بی گمان
این جا بفر خسرو خسرونشان رسید.
سوزنی.
صاحب خسرونشان کز نور رای روشنت
روشنایی وام خواهد خسرو سیارگان.
سوزنی.
آن خسرو خسرونشان که بختیش.
انوری.
چتر زرین چون هوا بگرفت گویی بر فلک
عکس شمشیر شه خسرونشان افشانده اند.
خاقانی.
مکرم دریانوال صفدر بدخواه مال
خواجۀ گیتی گشا صاحب خسرونشان.
خاقانی.
، نشان پرویز و کیخسرو باشد. (شرفنامۀمنیری)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو)
نام یکی از دهستانهای بخش اسکو است. شهرستان تبریز در باختر و شمال این بخش واقع است. خسروشاه از شمال بدهستان سردرود و از خاور و جنوب به دهستان حومه اسکو و از باختر به بخش شبستر محدود میباشد. موقعیت آن جلگه و معتدل کمی مایل به سردی است، آب آن از چشمه و رودخانه های محل تأمین می گردد. خط شوسه و راه آهن مراغه و تبریز از این ده عبور می نماید. این دهستان از بیست آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. محصولات عمده خسروشاه غلات و انگور و سردرختی و قراء عمده آن خسروشاه و باویل می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاورشناس
تصویر خاورشناس
مستشرق شرق شناس
فرهنگ لغت هوشیار
اسم شرق شناس، مستشرق
متضاد: غرب شناس، مستغرب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
صيدليٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
Herbalist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
herboriste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
erborista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
травник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
Kräuterkundiger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
травник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
zielarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
草药师
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
fitoterapeuta
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
ভেষজবিদ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
جڑی بوٹی ماہر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
herbolario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
หมอสมุนไพร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
mtaalamu wa mimea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
bitki uzmanı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
약초 전문가
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
薬草師
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
हर्बलिस्ट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
ahli jamu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
kruidenkenner
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
מרפא צמחים
دیکشنری فارسی به عبری