جدول جو
جدول جو

معنی خسروستای - جستجوی لغت در جدول جو

خسروستای
(پَ دَ / دِ دَ دَ / دِ)
ستایشگر شاه. ثناگر پادشاه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سروستاه
تصویر سروستاه
از الحان قدیم ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروستان
تصویر سروستان
جایی که درخت سرو بسیار باشد، در موسیقی لحنی از سی لحن باربد، برای مثال چو بر دستان «سروستان» گذشتی / صبا سالی به سروستان نگشتی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
(خُ رَ / رُو سِ حی ی)
یکی از نویسندگان عرب است و به رئیس السلحشورین ملقب. او راست: تحفهالغزاه معروف به سلحشورنامه در ضرب و رمی و اسب بازی
لغت نامه دهخدا
(پَ بَ تَ /تِ)
آرایش دهنده پادشاه. زیب ملوک. لایق شاهان:
چو بشنید بهرام بالای خواست
یکی جامه خسروآرای خواست.
فردوسی.
فرودآمد از کوه و بالای خواست
یکی جامۀ خسروآرای خواست.
فردوسی.
هم آنگاه بهرام بالای خواست
یکی مغفر خسروآرای خواست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(سَرْ وِ)
پهلوی ’سرویستان’. و بدانجاآثار قصری از عهد ساسانی است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام قصبه ای است در ملک فارس. (برهان). نام دهی است به فارس قصبه مانند در میان شیراز و شهر فسا که قریب هفتصد خانه در آن است. (آنندراج). قصور ساسانی در شش کیلومتری دهکدۀ جدید سروستان امروزی واقعاست. (جغرافیای غرب ایران ص 351). درازی آن از بکت تا نظرآباد هفت فرسخ، پهنای آن از ترنک تا قریۀ شورجه سه فرسخ و نیم. محدود است از جانب مشرق به بلوک فسا و از طرف شمال به بلوک فسا و از طرف شمال به بلوک کربال و حومه شیراز و از سمت مغرب به بلوک کوار و از جانب جنوب به بلوک خفر. (فارسنامۀ ناصری). رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 139 و 140 و ایران باستان ص 1616، 1617 و جغرافیای غرب ایران ص 117، 118، 182، 229، 251 و نزهه القلوب ص 107، 124، 187، 240 شود
شهری است (به ناحیت میان کرمان) میان سیرگان (سیرجان) و بم. جایی سردسیر و هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سروستان
تصویر سروستان
جایی که در آن درخت سرو بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار