جدول جو
جدول جو

معنی خزینه - جستجوی لغت در جدول جو

خزینه
حوض آب گرم بزرگی در حمام های قدیمی برای شستشو و غسل، خزانه
تصویری از خزینه
تصویر خزینه
فرهنگ فارسی عمید
خزینه(خَ نَ / نِ)
مخزن. (از ناظم الاطباء). انبار. آنجا که اشیاء را نگاه دارند. خزانه. (یادداشت بخط مؤلف). در این معنی مقصود از خزینه محلی است که اشیاء اعم از قیمتی یا غیرقیمتی در آن نهند ولی معمولاً به محلی اطلاق میشود که در آنجا اشیاء قیمتی می نهند یعنی گنج خانه:
جز که قرآن نیست خزینه علوم
مجمع علم آنکه بر او خازن است.
ناصرخسرو.
دل خزینه علم دین آمدترا
نیست برتر گوهری از علم دین.
ناصرخسرو.
بخوی نیک و دانش فخر باید
بدین پرکن بسینه در خزینه.
ناصرخسرو.
به بتکده در بت را خزینه ای کردند
در آن خزینه بصندوقهای پیل گهر.
فرخی.
، گنجینه. (مجمل اللغه). خزانه. (ناظم الاطباء). دفینه. مال برنهاده. خواستۀ برنهاده. (یادداشت بخط مؤلف) :
موش و مار اندر خزینه خویش مفکن خیر خیر
گر نداری در و گوهر کاندرو مخزن کنی.
ناصرخسرو.
مکر دیوان و هوسها را منه
در خزینه علم رب العالمین.
ناصرخسرو.
هر که دلی دارد از خیانت خالی
باد در آن دل ز بهر خواجه خزینه.
سوزنی.
فراوان خزینه فراوان غم است
کم است انده آن را که دنیا کم است.
نظامی.
، مغازه، باج و خراج، بیت المال. (ناظم الاطباء). خواسته ها و مالهای برنهادۀ یک کشور که خرج و دخل آن کشور بدان وابسته است یعنی مداخل بدانجا میرود و مخارج از آنجا میشود و بنابر اطلاق حال بر محل جایی که این خواسته ها بدانجاست خزینه نیز نام دارد: همه خزینه های این ملک و خواسته های وی آنجاست. (حدود العالم). و گویند که ملک چین سیصد و شصت ناحیت دارد که هر روزی از سال مال یک ناحیت بخزینه آرند. (حدود العالم). قلعۀ عظیم است بر دست راست و بر سر کوهی بلند نهاده است و خزینه های تبت خاقان آنجا باشد. (حدود العالم). و سباشی حاجب را بسرایچۀ دیگر خزینه. (تاریخ بیهقی). خلعتهای خلیفه را بر استران در صندوقها بارکردند و شاگردان خزینه بر سر. (تاریخ بیهقی). وی را بسوی سرایچه بردند که در آن دهلیزبرای امارت است و خزینه آنجا بنشاندند. (تاریخ بیهقی). احمد عبدالصمد... پیش تا مرگ خوارزمشاه آشکارا شد تا علی تکین در شب صلحی بکرد و علی تکین آن صلح راخواهان بود و دیگر روز آن لشکر و خزینه ها و غلامان سرایی را برداشت... بخوارزم بازبرد. (تاریخ بیهقی). چندانکه زه بر زبان ایشان برفتی از خزینه هزار درم بدان کس دادندی. (نوروزنامه). غافلی را شنیدم که خانه رعیت خراب کردی تا خزینه سلطان آباد کند. (گلستان سعدی). خزینۀ بیت المال لقمۀ مساکین است نه طمعۀ شیاطین. (گلستان سعدی).
خزینه تهی به که مردم برنج.
سعدی
لغت نامه دهخدا
خزینه(خَ نَ)
دهی است از دهستان سویره بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، واقع در 49 هزارگزی شمال باختری هندیجان سر راه فرعی اتومبیل رو ده ملا، دشت، گرمسیر آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و حشم داری، راه در تابستان اتومبیل رو، ساکنان از طایفۀ شریفاتند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
خزینه
انبار، آنجا که اشیا را نگهدارند، خزانه، گنج خانه
تصویری از خزینه
تصویر خزینه
فرهنگ لغت هوشیار
خزینه((خَ نِ))
مال اندوخته شده، گنجینه، خزانه
تصویری از خزینه
تصویر خزینه
فرهنگ فارسی معین
خزینه
انبار، گنجینه، خزانه، گل خانه، نهال دان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خزینه
خزانه ی حمام، خزانه شالی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزینه
تصویر هزینه
خرج، آنچه در ازای رسیدن به مطلوبی تحمل می شود یا از دست می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشینه
تصویر خشینه
تیره، کبود، برای مثال کوهسار خشینه را به بهار / گه فرستد لباس حورالعین (کسائی - ۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزانه
تصویر خزانه
جایی که در آن پول و چیزهای گران بها را حفظ و نگهداری می کنند، گنج، در امور نظامی محل قرار گرفتن گلوله در سلاح های گرم، خزینه، در کشاورزی قطعه زمینی که در آن تخم بعضی گیاهان، گل ها یا درختان را می کارند تا پس از سبز شدن از آنجا دربیاورند و برای کاشتن به جای دیگر ببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
هر یک از پاسخ های آزمون تستی، برگزیده، انتخاب شده، شخص برجسته و والا
فرهنگ فارسی عمید
کبود رنگ تیره رنگ، سیاه رنگ، بازی که پشت آن کبود و تیره و چشمهایش سیاه رنگ بود بازی که نه سیاه باشد نه سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزینه
تصویر هزینه
خرج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیده
تصویر خزیده
بروی سینه و شکم روی زمین کشیده، آنکه در کنجی و رخنه ای پنهان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
انتخاب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزانه
تصویر خزانه
گنجینه تهی، منبع و سرچشمه هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیبه
تصویر خزیبه
کان زر
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی آهنین یا فولادین دارای بدنه های درشت و دسته ای چوبین که سنگ آسیارا از درون سو بوسیله آن تیز کنند تا دانه را بهتر خرد کند آسیا زنه سنگ سا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزانه
تصویر خزانه
((خِ نِ))
گنجینه، جایی که در آن پول ها و اشیاء گرانبها را نگهداری می کنند، جمع خزاین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشینه
تصویر خشینه
((خَ نِ))
هرچیز تیره رنگ، کبودرنگ، خشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
((گُ نِ))
مجموعه ای از نوشته های انتخاب شده، هر یک از پاسخ های یک آزمون، هر یک از دو یا چند شیئی، پیشنهاد یا راه حلی که بتوان انتخاب کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزینه
تصویر هزینه
((هَ نِ))
خرج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزانه
تصویر خزانه
گنجینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هزینه
تصویر هزینه
خرج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
انتخاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
Option
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هزینه
تصویر هزینه
Costliness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
opção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هزینه
تصویر هزینه
custo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هزینه
تصویر هزینه
costo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
Option
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
opcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هزینه
تصویر هزینه
koszt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
вариант
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هزینه
تصویر هزینه
стоимость
دیکشنری فارسی به روسی