جدول جو
جدول جو

معنی خزومه - جستجوی لغت در جدول جو

خزومه
(خَ مَ)
ماده گاو. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، ماده گاو کلان سال خردقامت. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (منتهی الارب). خزوم خزائم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ مَ)
مؤنث مخزوم. مرغان و شترمرغان، بدان جهت که دیوار بینی آنها سوراخ دار است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خزومه. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). رجوع به خزومه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
جشن در باغستانها معمول دهقانها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
ضیافت و مهمانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ مَ)
بزبان اعراب خزاعه گاو ماده است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَتْ تُهْ)
مخاصمه. (منتهی الارب). مصدر دیگریست برای خصام و مخاصمه. رجوع به ’خصام’ و ’مخاصمه’ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
پیکار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
ابن لیثی بن یعمر. وی صحابی بود (از منتهی الارب). واژه صحابی در زبان عربی از ریشه «صحب» به معنای همراهی آمده و در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که پیامبر اسلام را دیده، به او ایمان آورده و در حالت ایمان از دنیا رفته باشد. این افراد پایه گذاران سنت اسلامی بودند و نقش محوری در ثبت، حفظ و انتقال قرآن و حدیث ایفا کردند. صحابه به عنوان الگوهای اخلاقی و دینی شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ)
حلقۀ موئین که در بینی شتر کنند ومهار بر وی بندند. ج، خزام، خزامات، خزائم، تسمه ای که بدان نعلین را به روی پا بندند. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس).
- خزامهالنعل، دوال باریک که میان هر دو شراک باشد. (از منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ مَ)
وی از بنی عامر و پدر ام المؤمنین زینب زوجه رسول خدا صلوات الله علیه بوده است. (یادداشت بخط مؤلف)
ابن حازم. نام یکی از عربان است که بزمان رشید بدور شهر مراغه دیواری کشید. (یادداشت بخط مؤلف)
ابن مالک. از ملوک عرب بنی لحمه بود و او را ’ابرص’ و ’رضاح’ نیز گویند. (حبیب السیر چ 1 ص 89)
ابن مدرکه بن الیاس بن مضر. از اجداد پیغامبرعلیه السلام (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 152)
ابن حکیم. نام همسفر حضرت رسول است به شام. (حبیب السیر چ 1 ص 105)
لغت نامه دهخدا
(اَمَ)
سنه ازومه، سال قحطناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ مَ)
واحد خزم. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ، برگ بافتۀ مقل. (منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خصومه
تصویر خصومه
دشمنی کشمکش افند ستیزه ستیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زومه
تصویر زومه
ترسنده هراسان
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه مویین که در بینی شتر کنند و مهار بروی بندند، تسمه ای که بدان نعلین را بروی پا بندند
فرهنگ لغت هوشیار
خزانه حمام، خزینه
فرهنگ گویش مازندرانی