جدول جو
جدول جو

معنی خزعبل - جستجوی لغت در جدول جو

خزعبل
سخن های بیهوده، باطل و خنده دار
تصویری از خزعبل
تصویر خزعبل
فرهنگ فارسی عمید
خزعبل
(خَ زَ بَ)
سخن های طرفه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خزعبل
(خُ زَ بِ)
باطل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب). ج، خزعبلات
لغت نامه دهخدا
خزعبل
سخنهای بیهوده و باطل و خنده دار
تصویری از خزعبل
تصویر خزعبل
فرهنگ لغت هوشیار
خزعبل
((خَ یا خُ زَ عْ بَ))
سخن بیهوده و مضحک، جمع خزعبلات
تصویری از خزعبل
تصویر خزعبل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خزعبلات
تصویر خزعبلات
خزعبل، سخن های بیهوده، باطل و خنده دار
فرهنگ فارسی عمید
(زَ بَ)
محدثی است که ابوقدامه حارث بن عبید از وی روایت می کند. (منتهی الارب). علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
ابن ولید شامی و فاطمه بنت زعبل روایت حدیث دارند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
لنگی. یقال: ناقه بها خز عال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ)
موضعی نزدیک مدینه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ)
هر آنکه هرچه خورد نگوارد او را و شکم کلان می شود و گردن باریک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زعبله شود، ماربزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افعی. (اقرب الموارد) ، آفتاب پرست، مادر یا زن گول، درخت پنبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- ثکلته الزّعبل، ای امه الحمقاء. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَدْ دُ هْ)
راه رفتن با غرور و جاه طلبی. (از دزی ج 1 ص 591) ، زعبر و غالباً زعبل. تاب خوردن، تلوتلو خوردن در راه رفتن. (از دزی ایضاً). رجوع به زعبر شود
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ)
کفتار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ)
باطل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ بِ)
جمع واژۀ خزبیل و خزنبل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به ’خزبیل’ و ’خزنبل’ شود
لغت نامه دهخدا
(خَ زَمْ بَ)
زن گول و احمق. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). جمع واژۀ خزابل، زن عجوزه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خزابل
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ بِ لَ)
شگفت. عجب. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ بِ)
جمع واژۀ خزعبل. (منتهی الارب). رجوع به خزعبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خزعبلات
تصویر خزعبلات
جمع خزعبل، دری وری ها چرند ها خنده دارها جمع خزعبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعل
تصویر خزعل
کفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعبلیه
تصویر خزعبلیه
خنداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعبل
تصویر زعبل
کلانشکم گردن باریک، آفتاب پرست، مار بزرگ، بوته پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
سخنهای بیهوده، سخنان پوچ، لاطائلات، مضحکه ها، اراجیف، یاوه ها، یاوه سرایی ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد