دهی است جزو دهستان نراق بخش دلیجان شهرستان محلات، واقع در 12هزارگزی جنوب خاور دلیجان، 2هزارگزی خاور راه شوسۀ اصفهان. واقع در دامنه و معتدل است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزو دهستان نراق بخش دلیجان شهرستان محلات، واقع در 12هزارگزی جنوب خاور دلیجان، 2هزارگزی خاور راه شوسۀ اصفهان. واقع در دامنه و معتدل است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دختر بدر بن هفان و خواهر طرفه بن العبد از طرف مادر. او را اشعار بسیار درباره برادر و شوهرش است و جز پنجاه واندی بیت چیزی از او بدست نیست و استاد اب لویس شیخو آنرا جمع کرده است. (از معجم المطبوعات) لقب سعید بن ثابت انصاری است. (از منتهی الارب)
دختر بدر بن هفان و خواهر طرفه بن العبد از طرف مادر. او را اشعار بسیار درباره برادر و شوهرش است و جز پنجاه واندی بیت چیزی از او بدست نیست و استاد اب لویس شیخو آنرا جمع کرده است. (از معجم المطبوعات) لقب سعید بن ثابت انصاری است. (از منتهی الارب)
معرب خورنه. محلی در یک میلی شرقی نجف در عراق عرب که بسبب قصری که نعمان بن امروءالقیس (از ملوک لخم) برای یزدگرد اول ساسانی ساخت، مشهور است، بعدها قصر خورنق وسعت یافت ولی در قرن چهارم میلادی ویران بود، این قصر در اشعار شاعران جاهلی آمده و آنرا مانند قصرسدیر که نزدیک آن بود یکی از عجایب سی گانه جهان شمرده اند. نام خورنق با نام معمار یونانی آن سنمار و داستان وی همراه است که پس از اتمام نعمان وی را از بام قصر فروافکنده است، و نیز خورنق ظاهراً نامی ایرانی الاصل باشد و از هوورن (= دارای بام زیبا) یا خورنر (= جای سور و ضیافت) گرفته شده است. (از دایرهالمعارف فارسی). صاحب برهان آرد: عمارتی بوده بسیار عالی که نعمان بن منذر بجهت بهرام گور ساخته بود و عجمان یک قصر آنرا خورنگه نام کردند یعنی جای نشستن بطعام خوردن و قصر دوم را که سه گنبد متداخل بود و بجهت معبد و عبادتخانه تمام کرده بودند به سدیر موسوم ساختندچه بزبان پهلوی گنبد را دیر گویند. (برهان قاطع). در شرفنامۀ منیری راجع به این قصر آمده است: نام قصر بهرام که بناء عجیب و غریب است. سنمار بناء او بود، بتازیش سنمار گویند. و در عجائب البلدان آمده که بنائی است بظهر کوفه نعمان بن منذر بر سر وی رفت و گفت هرگز مثل این بناء ندیده ام، سنمار گفت: من جایی دانم که اگر سنگی از آنجا برگیرید همه بیفتد، نعمان گفت جز تو هم کسی داند؟ گفت نی. نعمان گفت که وی را از آن قلعه بیندازند، سنمار را از قلعه انداختند تا هلاک شود. اما بندگی خواجه نظامی علیه الرحمه و الغفران روایت دیگر آورده که چون انعام فاخر یافت سنمارگفت اگر می دانستم که چندین از انعام مبذول خواهی فرمود من از این هم خوبتر می ساختم، نعمان گفت از این هم خوبتر راست میتوانی کرد؟ و در خاطر کرد اگر او را زنده مانم او برای پادشاهی دیگر از آن خوبتر کند پس گفت که هم از آن قصرش درانداختند. در معجم البلدان آمده: این کاخ را به امر نعمان بن منذر مردی موسوم به سنمار بشصت سال ساخت چه او یکی دو سال بساخت و می پرداخت و بعد غیبت می کرد پنج شش سال بدنبال او می گشتند تا بیابندش چون بدست می آمد باز یکی دو سال بکار مشغول میشد و سپس غیبت می کرد تا کار قصر به انجام رسید، پس از انجام نعمان بر فراز کاخ آمد و دریای مواج در پیش دید و صحرای سرسبز در پس، محظوظ شد و بسنمار گفت هرگز کاخی به این زیبایی ندیدم، سنمار گفت دانم سنگی را که اگر کشیده شود تمام ساختمان فروریزد. نعمان گفت آنرا بمن بنما تا کسی بر آن واقف نشود، پس از نمودن، نعمان دستور داد تا آن هنرمند را از بالای کاخ بزیر درانداختند و تکه تکه شد، و منشاء ضرب المثل ’جزاء سنمار’ گردید که این مثل در حق کسی زنند که جزای نیکی را بدی دهد: خورنق، کوشکی بود بلند چون گنبدی چنانکه در باغها کنند، اندر او خانه و حصار و دیوار بلند را بپارسی خورنه خوانند و بتازی خورنق. (ترجمه طبری بلعمی). کار جهان بدست یکی کاردان سپرد تا زو جهان همه چو خورنق شد و سدیر. فرخی. از شارۀ ملون و پیرایۀ بزر آنجا یکی خورنق و اینجا یکی ارم. فرخی. صحرا گویی که خورنق شده ست بستان همرنگ ستبرق شده ست. منوچهری. بشنو بنظام قول حجت این محکم شعر چون خورنق. ناصرخسرو. نقش خورنق است همه باغ وبوستان فرش ستبرق است همه دشت و کوهسار. عمعق بخارایی. چون خورنق بفر بهرامی روضه ای شد بدان دلارامی. نظامی. در خورنق ز نغزکاریها داده با اوستاد یاریها. نظامی. چون بقصر خورنق آمد باز گنج پرداز شد بنوش و بناز. نظامی. بر سدیر خورنق از هر باب بیتهایی روانه گشت چو آب. نظامی نام قریتی است در نیم فرسخی بلخ. (از معجم البلدان). از این ناحیت است ابوالفتح محمد بن محمد بن عبداﷲ. (منتهی الارب) نام شهری است بمغرب. (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف)
معرب خورنه. محلی در یک میلی شرقی نجف در عراق عرب که بسبب قصری که نعمان بن امروءالقیس (از ملوک لخم) برای یزدگرد اول ساسانی ساخت، مشهور است، بعدها قصر خورنق وسعت یافت ولی در قرن چهارم میلادی ویران بود، این قصر در اشعار شاعران جاهلی آمده و آنرا مانند قصرسدیر که نزدیک آن بود یکی از عجایب سی گانه جهان شمرده اند. نام خورنق با نام معمار یونانی آن سنمار و داستان وی همراه است که پس از اتمام نعمان وی را از بام قصر فروافکنده است، و نیز خورنق ظاهراً نامی ایرانی الاصل باشد و از هوورن (= دارای بام زیبا) یا خورنر (= جای سور و ضیافت) گرفته شده است. (از دایرهالمعارف فارسی). صاحب برهان آرد: عمارتی بوده بسیار عالی که نعمان بن منذر بجهت بهرام گور ساخته بود و عجمان یک قصر آنرا خورنگه نام کردند یعنی جای نشستن بطعام خوردن و قصر دوم را که سه گنبد متداخل بود و بجهت معبد و عبادتخانه تمام کرده بودند به سدیر موسوم ساختندچه بزبان پهلوی گنبد را دیر گویند. (برهان قاطع). در شرفنامۀ منیری راجع به این قصر آمده است: نام قصر بهرام که بناء عجیب و غریب است. سنمار بناء او بود، بتازیش سنمار گویند. و در عجائب البلدان آمده که بنائی است بظهر کوفه نعمان بن منذر بر سر وی رفت و گفت هرگز مثل این بناء ندیده ام، سنمار گفت: من جایی دانم که اگر سنگی از آنجا برگیرید همه بیفتد، نعمان گفت جز تو هم کسی داند؟ گفت نی. نعمان گفت که وی را از آن قلعه بیندازند، سنمار را از قلعه انداختند تا هلاک شود. اما بندگی خواجه نظامی علیه الرحمه و الغفران روایت دیگر آورده که چون انعام فاخر یافت سنمارگفت اگر می دانستم که چندین از انعام مبذول خواهی فرمود من از این هم خوبتر می ساختم، نعمان گفت از این هم خوبتر راست میتوانی کرد؟ و در خاطر کرد اگر او را زنده مانم او برای پادشاهی دیگر از آن خوبتر کند پس گفت که هم از آن قصرش درانداختند. در معجم البلدان آمده: این کاخ را به امر نعمان بن منذر مردی موسوم به سنمار بشصت سال ساخت چه او یکی دو سال بساخت و می پرداخت و بعد غیبت می کرد پنج شش سال بدنبال او می گشتند تا بیابندش چون بدست می آمد باز یکی دو سال بکار مشغول میشد و سپس غیبت می کرد تا کار قصر به انجام رسید، پس از انجام نعمان بر فراز کاخ آمد و دریای مواج در پیش دید و صحرای سرسبز در پس، محظوظ شد و بسنمار گفت هرگز کاخی به این زیبایی ندیدم، سنمار گفت دانم سنگی را که اگر کشیده شود تمام ساختمان فروریزد. نعمان گفت آنرا بمن بنما تا کسی بر آن واقف نشود، پس از نمودن، نعمان دستور داد تا آن هنرمند را از بالای کاخ بزیر درانداختند و تکه تکه شد، و منشاء ضرب المثل ’جزاء سنمار’ گردید که این مثل در حق کسی زنند که جزای نیکی را بدی دهد: خورنق، کوشکی بود بلند چون گنبدی چنانکه در باغها کنند، اندر او خانه و حصار و دیوار بلند را بپارسی خورنه خوانند و بتازی خورنق. (ترجمه طبری بلعمی). کار جهان بدست یکی کاردان سپرد تا زو جهان همه چو خورنق شد و سدیر. فرخی. از شارۀ ملون و پیرایۀ بزر آنجا یکی خورنق و اینجا یکی ارم. فرخی. صحرا گویی که خورنق شده ست بستان همرنگ ستبرق شده ست. منوچهری. بشنو بنظام قول حجت این محکم شعر چون خورنق. ناصرخسرو. نقش خورنق است همه باغ وبوستان فرش ستبرق است همه دشت و کوهسار. عمعق بخارایی. چون خورنق بفر بهرامی روضه ای شد بدان دلارامی. نظامی. در خورنق ز نغزکاریها داده با اوستاد یاریها. نظامی. چون بقصر خورنق آمد باز گنج پرداز شد بنوش و بناز. نظامی. بر سدیر خورنق از هر باب بیتهایی روانه گشت چو آب. نظامی نام قریتی است در نیم فرسخی بلخ. (از معجم البلدان). از این ناحیت است ابوالفتح محمد بن محمد بن عبداﷲ. (منتهی الارب) نام شهری است بمغرب. (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف)
یک نوع جامه ای بوده است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جامه های سپید. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جامه و پارچۀ سپید. (یادداشت بخط مؤلف)
یک نوع جامه ای بوده است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جامه های سپید. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جامه و پارچۀ سپید. (یادداشت بخط مؤلف)
عنکبوت نر. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (مهذب الاسماء). صاحب مهذب الاسماء آنرا با ’دال’ و ’ذال’ و ’زاء’ ضبط کرده است. ج، خدارن، عنکبوت کلان. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). ج، خدارن. در برهان قاطع آمده است: خدرنق بلغت رومی و بعضی گویند یونانی عنکبوت را گویند و به این معنی بجای نون یای حطی هم بنظر آمده است. رجوع به خدنق شود
عنکبوت نر. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (مهذب الاسماء). صاحب مهذب الاسماء آنرا با ’دال’ و ’ذال’ و ’زاء’ ضبط کرده است. ج، خَدارِن، عنکبوت کلان. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). ج، خَدارِن. در برهان قاطع آمده است: خدرنق بلغت رومی و بعضی گویند یونانی عنکبوت را گویند و به این معنی بجای نون یای حطی هم بنظر آمده است. رجوع به خدنق شود