جدول جو
جدول جو

معنی خزاق - جستجوی لغت در جدول جو

خزاق
(خُ)
دهی است از دهستان حومه بخش قمصر شهرستان کاشان، واقع در 15 هزارگزی شمال باختری کاشان و یک هزارگزی شمال باختری کاشان و یک هزارگزی باختر شوسۀ کاشان قم. این ده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب وهوای معتدل. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات وپنبه و تنباکو و میوه. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان قالی بافی. برج خرابه شاه میرزا از آثار قدیم آنجاست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
خزاق
(خَ)
اسم موضعی است در بلاد عرب: برمل خزاق اسلمه الصریم. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
خزاق
(خَ قِ)
در عربی ’یا خزاق !’ می گویند و آن دشنام است از خزق که به معنی سرگین افکندن باشد. (منتهی الارب) ، سرگین انداز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خزان
تصویر خزان
(دخترانه)
نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رزاق
تصویر رزاق
(پسرانه)
روزی دهنده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رزاق
تصویر رزاق
رزق دهنده، روزی دهنده، روزی رساننده، از نام ها و صفات خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزان
تصویر خزان
پاییز
در حال خزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلاق
تصویر خلاق
آفریننده، آفریدگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزاز
تصویر خزاز
فروشندۀ خز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزاق
تصویر بزاق
آب دهان که از غده های مخصوص زیر زبان ترشح می شود و علاوه بر نرم کردن غذا مقداری از نشاستۀ آن را تبدیل به قند می کند، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، تف، تفو، خیو، خدو، بفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قزاق
تصویر قزاق
قومی از تاتار که در قرن هفتم هجری مطیع چنگیز شدند، نام قدیم سربازان روس که کلاه پوست بزرگ و قبای بلند می پوشیدند، سرباز ایرانی که زیر نظر روس ها تعلیم داده می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خناق
تصویر خناق
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، بادزهره، زهرباد
فرهنگ فارسی عمید
آفریننده بهره از نیکی نرم هموار کرکمبویه (عطر زعفران) آفریننده آفریدگار، خدای تعالی که آفریننده جهان و جهانیانست. آفریننده، آفریدگار، یکی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزاق
تصویر لزاق
چسب، گای
فرهنگ لغت هوشیار
سرباز سربازسوار فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناق
تصویر خناق
جام خبه کردن از گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خساق
تصویر خساق
دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزاع
تصویر خزاع
مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزاف
تصویر خزاف
کوزه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزام
تصویر خزام
اسپرک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزان
تصویر خزان
خزنده، خزیدن یعنی به آهستگی بجبیی در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خازق
تصویر خازق
آماجین به آماج رسیده، سر نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزاق
تصویر بزاق
آب دهان که از شش غده زیر ربان ترشح میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزاق
تصویر رزاق
پیدا کننده روزی و دهنده آن، روزی بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزار
تصویر خزار
خز فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزاق
تصویر قزاق
((قَ زّ))
نام قومی از تاتار، نام قدیم سربازان روس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قزاق
تصویر قزاق
ابریشم فروش، علاقه بند، آن که کرم ابریشم را تربیت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خناق
تصویر خناق
((خُ))
دیفتری، بیماری ای که در گلو پدید آید و حلق و حنجره و قصبه الریه را مبتلا کند، خناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزاق
تصویر رزاق
((رَ زّ))
روزی دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلاق
تصویر خلاق
((خَ لّ))
آفریننده، مبدع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزان
تصویر خزان
((خَ))
پاییز، خریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزاق
تصویر بزاق
((بُ))
آب دهان، ترشحاتی که از غدد زیر زبانی ایجاد می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلاق
تصویر خلاق
آفرینشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزاق
تصویر بزاق
آب دهان، آب دهن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلاق
تصویر خلاق
Creative, Inventive
دیکشنری فارسی به انگلیسی