جدول جو
جدول جو

معنی خزاعل - جستجوی لغت در جدول جو

خزاعل
(خَ عِ)
نام یکی از ولایت های بغداد است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ عی ی)
منسوب به خزاعه که قبیله ای است از اعراب. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
محمد بن واثق خزاعی. یکی از کسانی بود که به ابوالفضل جعفر بن معتصم بن هرون الرشید مهدی بیعت کرد. (تاریخ گزیده چ لیدن ص 323)
عبدالرحمن بن خلف از کاتبان ابوبکر بود در مدینه. (از تاریخ گزیده چ لیدن ص 185)
لغت نامه دهخدا
(خُ عَ)
قطعۀ بریده از چیزی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ عَ)
نام حی ای است از ازد و از آن جهت این قوم را خزاعه می گویند که ازد چون از مکه خارج شدند تا در دیگر شهرها پراکنده شوند قسمتی از قوم ازد از دیگران بریدند و در مکه اقامت کردند و به خزاعه مشهور شدند. رجوع شود به حدائق ص 136و عیون الاخبار ج 5 ص 57 و تاریخ اسلام ص 42، 43 و 97
لغت نامه دهخدا
(خُ عَ)
نام پادشاهی است که بعد از قحط به مکه آمد. (شرفنامۀ منیری) :
خزاعه بیامد چو او گشت خاک
برنج و به بیداد و بی ترس و باک.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خَ بِ)
جمع واژۀ خزبیل و خزنبل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به ’خزبیل’ و ’خزنبل’ شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
لنگی. یقال: ناقه بها خز عال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَ عِ)
جمع واژۀ خیعل. (منتهی الارب). رجوع به خیعل شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
مرگ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام یکی از نجبای معاصر اسکندر بوده است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ)
کفتار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خزعل
تصویر خزعل
کفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزاع
تصویر خزاع
مرگ
فرهنگ لغت هوشیار