- خزاع
- مرگ
معنی خزاع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چرب زبان
ستیز، کشمکش، درگیری
نا شکیبا و زاری کننده
زیرک، دستکش، پلنگ ماده
سخت مکار، حیله باز، مشهور، فریبنده
خزنده، خزیدن یعنی به آهستگی بجبیی در رفتن
اسپرک از گیاهان
کوزه گر
خز فروش
جمع خلعت، فرجامه ها تنپوش ها تاتی (خل وضعی گویش گیلکی) جمع خلعت
خمیدگی، جنبش، لنگی ستور
هاژویی کاتورگی (تحیر)، خود بینی
خارپشت
خصومت و دشمنی دو نفر با هم با زبان یا استعمال اسلحه، خصومت و دشمنی، منازعه و گفتگو با هم
تک، تنها
فروشندۀ خز
فریبکار، مکار
حیله گری، فریبکاری
پاییز
در حال خزیدن
در حال خزیدن
جدال، ستیزه، گفتگو و کشمکش، مجادله، بگو مگو، آرزومندی، مشتاقی