دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ به تکاب. کوهستانی و معتدل و سالم. آب از چشمه و محصول آن غلات و کرچک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است. در دو محل به فاصله شش هزارگزی به نام خزائی بالا و پائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ به تکاب. کوهستانی و معتدل و سالم. آب از چشمه و محصول آن غلات و کرچک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است. در دو محل به فاصله شش هزارگزی به نام خزائی بالا و پائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام دیگر کوه خزاز است. رجوع به معجم البلدان یاقوت شود. در منتهی الارب آمده: نام کوهی است که عرب برآن آتش افروختندی بامداد غارت. و بدون الف و لام می آید. میدانی در مجمع الامثال می آورد: نام کوهی است و بدانجا وقعه ای بین نزار و یمن اتفاق افتاد: و نحن غداه اوقد فی خزازی هدیت کتایباً متحیرات. - یوم خزازی، جنگی که در جبل خزازی واقع شده و از مشهورترین وقایع زمان جاهلیت است
نام دیگر کوه خزاز است. رجوع به معجم البلدان یاقوت شود. در منتهی الارب آمده: نام کوهی است که عرب برآن آتش افروختندی بامداد غارت. و بدون الف و لام می آید. میدانی در مجمع الامثال می آورد: نام کوهی است و بدانجا وقعه ای بین نزار و یمن اتفاق افتاد: و نحن غداه اوقد فی خزازی هدیت کتایباً متحیرات. - یوم خزازی، جنگی که در جبل خزازی واقع شده و از مشهورترین وقایع زمان جاهلیت است
قسمی پارچه بوده است: از ابریسک و کمخای خطائی. نظامی قاری. ، قسمی سوسن، قسمی خشت پخته بزرگتر از آجر متداول. (یادداشت بخط مؤلف). این قالب و اندازه برای آجر امروز دیگر متداول نیست
قسمی پارچه بوده است: از ابریسک و کمخای خطائی. نظامی قاری. ، قسمی سوسن، قسمی خشت پخته بزرگتر از آجر متداول. (یادداشت بخط مؤلف). این قالب و اندازه برای آجر امروز دیگر متداول نیست
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 383 تن سکنه است. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه آنجا مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 383 تن سکنه است. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه آنجا مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
منسوب به خزان و پائیز. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف) : آب انگور خزانی را خوردن گاه است. منوچهری. منزل فانی است قرارش مبین باد خزانی است بهارش مبین. نظامی. کدام باد بهاری وزید در آفاق که باز در عقبش نکبت خزانی نیست. سعدی
منسوب به خزان و پائیز. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف) : آب انگور خزانی را خوردن گاه است. منوچهری. منزل فانی است قرارش مبین باد خزانی است بهارش مبین. نظامی. کدام باد بهاری وزید در آفاق که باز در عقبش نکبت خزانی نیست. سعدی
جمع واژۀ خزانه. (دهار) (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ خزینه. (ترجمان علامه جرجانی). رجوع به خزینه و خزانه شود: قل لااقول لکم عندی خزائن اﷲ و لااعلم الغیب (قرآن 50/6) ام عندهم خزائن رحمه ربک العزیز الوهاب. (قرآن 9/38). خزائن و دفائن خویش درهم بست. (ترجمه تاریخ یمینی). روز دیگر خلوت کرد و گفتند مثالها داد در باب خزائن که حرکت نزدیک بود. (ترجمه تاریخ یمینی). سؤال نیست مگر بر خزائن کرمش سؤال نیز چه حاجت که عالم است به حال. سعدی. ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت ملک بجا آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع و خزائن بدو کردند. (گلستان سعدی). اسکندر رومی را پرسیدند دیار مشرق و مغرب را به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزائن و عمر و ملک بیش از این بود و چنین فتحی میسر نشد. (گلستان سعدی)
جَمعِ واژۀ خِزانَه. (دهار) (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ خَزینَه. (ترجمان علامه جرجانی). رجوع به خزینه و خزانه شود: قل لااقول لکم عندی خزائن اﷲ و لااعلم الغیب (قرآن 50/6) ام عندهم خزائن رحمه ربک العزیز الوهاب. (قرآن 9/38). خزائن و دفائن خویش درهم بست. (ترجمه تاریخ یمینی). روز دیگر خلوت کرد و گفتند مثالها داد در باب خزائن که حرکت نزدیک بود. (ترجمه تاریخ یمینی). سؤال نیست مگر بر خزائن کرمش سؤال نیز چه حاجت که عالم است به حال. سعدی. ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت ملک بجا آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع و خزائن بدو کردند. (گلستان سعدی). اسکندر رومی را پرسیدند دیار مشرق و مغرب را به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزائن و عمر و ملک بیش از این بود و چنین فتحی میسر نشد. (گلستان سعدی)
دارویی را گویند که عزیزالوجود است و در خزانه های پادشاهان نگاه دارند. (یادداشت بخط مؤلف) : و دمه (دم الخنزیر) اذا احکم دواء خزائنی یؤثر بقیراطین منه. (تذکرۀ ضریر انطاکی)
دارویی را گویند که عزیزالوجود است و در خزانه های پادشاهان نگاه دارند. (یادداشت بخط مؤلف) : و دمه (دم الخنزیر) اِذا احکم دواء خزائنی یؤثر بقیراطین منه. (تذکرۀ ضریر انطاکی)
موسی بن جعفر بن نوح بن محمدخزاری، مکنی به ابوهارون از خزار بود و به عراق و حجاز رحل اقامت افکند و از محمد بن یزید حدیث شنید و از حمادبن شاکر حدیث کرد. (از معجم البلدان یاقوت)
موسی بن جعفر بن نوح بن محمدخزاری، مکنی به ابوهارون از خزار بود و به عراق و حجاز رحل اقامت افکند و از محمد بن یزید حدیث شنید و از حمادبن شاکر حدیث کرد. (از معجم البلدان یاقوت)
محمد بن واثق خزاعی. یکی از کسانی بود که به ابوالفضل جعفر بن معتصم بن هرون الرشید مهدی بیعت کرد. (تاریخ گزیده چ لیدن ص 323) عبدالرحمن بن خلف از کاتبان ابوبکر بود در مدینه. (از تاریخ گزیده چ لیدن ص 185)
محمد بن واثق خزاعی. یکی از کسانی بود که به ابوالفضل جعفر بن معتصم بن هرون الرشید مهدی بیعت کرد. (تاریخ گزیده چ لیدن ص 323) عبدالرحمن بن خلف از کاتبان ابوبکر بود در مدینه. (از تاریخ گزیده چ لیدن ص 185)
یکی از ولایتهای بغداد بوده که حاکم نشین آن کربلا و قضای آن در هندیه قرار داشته است و عشیره ای از عشایر عرب بدانجا می زیسته اند. (از قاموس الاعلام ترکی)
یکی از ولایتهای بغداد بوده که حاکم نشین آن کربلا و قضای آن در هندیه قرار داشته است و عشیره ای از عشایر عرب بدانجا می زیسته اند. (از قاموس الاعلام ترکی)
گیاهی است که خیری دشتی گویند و آن خوشبوترین گلهاست. (از ناظم الاطباء). ریحان بدوی. اسطوخودوس. خیری البر. (یادداشت بخط مؤلف). خیری بری. (بحر الجواهر). خزاما رجوع به خزاما شود. در اختیارات بدیعی آمده است: خزامی، خیری است و به شیرازی اردانه گویند و طبیعت وی گرم و لطیف بود و مسخن دماغ سرد بود و چون بیاشامند سؤالمزاج را نافع بود و جگر و سپرز چون بدان بخور کنند هر بوی گنده ای که باشد زائل کند و مسخن زخم گردد و مجفف رطوباتی که از آن روانه بود و رحم را پاک گرداندو نیکو و چون زن فرزجه ای از وی بخود گیرد آبستن گردد بفرمان آفریدگار و این مجرب است و چون سحق کنند و با ادویه بسرشند و بر جراحات ضماد کنند تحلیل دهد
گیاهی است که خیری دشتی گویند و آن خوشبوترین گلهاست. (از ناظم الاطباء). ریحان بدوی. اسطوخودوس. خیری البر. (یادداشت بخط مؤلف). خیری بری. (بحر الجواهر). خزاما رجوع به خزاما شود. در اختیارات بدیعی آمده است: خزامی، خیری است و به شیرازی اردانه گویند و طبیعت وی گرم و لطیف بود و مسخن دماغ سرد بود و چون بیاشامند سؤالمزاج را نافع بود و جگر و سپرز چون بدان بخور کنند هر بوی گنده ای که باشد زائل کند و مسخن زخم گردد و مجفف رطوباتی که از آن روانه بود و رحم را پاک گرداندو نیکو و چون زن فرزجه ای از وی بخود گیرد آبستن گردد بفرمان آفریدگار و این مجرب است و چون سحق کنند و با ادویه بسرشند و بر جراحات ضماد کنند تحلیل دهد
دهی است از دهستان گاوباز شهرستان بیجار. واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری پیرتاج و کنار راه مالرو شاهگدار به گاوباز. این ناحیه در منطقۀ تپه ماهوری واقع، و آب و هوای آن سردسیری و دارای 230 تن سکنه می باشد. اهالی بزبان ترکی تکلم می کنند و آب آن از چشمه و محصولاتش غلات و لبنیات است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری و از صنایع دستی، زنان قالیچه و گلیم و جاجیم می بافند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان گاوباز شهرستان بیجار. واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری پیرتاج و کنار راه مالرو شاهگدار به گاوباز. این ناحیه در منطقۀ تپه ماهوری واقع، و آب و هوای آن سردسیری و دارای 230 تن سکنه می باشد. اهالی بزبان ترکی تکلم می کنند و آب آن از چشمه و محصولاتش غلات و لبنیات است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری و از صنایع دستی، زنان قالیچه و گلیم و جاجیم می بافند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)