- خریدارجوی (تَ / تِ)
فروشنده. طالب خریدار. خریداریاب. خریدارطلب:
هم از گوهر و رنگ و روی
فروشنده ام هم خریدارجوی.
فردوسی.
فروشنده ام هم خریدارجوی
فزاید مرا نزد کرم آبروی.
فردوسی
هم از گوهر و رنگ و روی
فروشنده ام هم خریدارجوی.
فردوسی.
فروشنده ام هم خریدارجوی
فزاید مرا نزد کرم آبروی.
فردوسی
