جدول جو
جدول جو

معنی خریدار - جستجوی لغت در جدول جو

خریدار
خرید کننده، مشتری
کنایه از هواخواه
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
فرهنگ فارسی عمید
خریدار
(خَ)
خریدکننده. مشتری. (ناظم الاطباء). خرنده، بایع، بیّع. (یادداشت بخط مؤلف) :
ای خریدار من ترا بدو چیز.
رودکی.
ز هر سو فراوان خریدار خاست
بدان کلبه بر تیزبازار خاست.
فردوسی.
فروشنده ام هم خریدار نیز
فروشم بخرم ز هر گونه چیز.
فردوسی.
مده در بهای جهان عمر کوته
که جز تو جهان خود خریدار دارد.
ناصرخسرو.
تو گرد چون و چرا گرهمی نیاری گشت
چرا و چون ترا ما بجان خریداریم.
ناصرخسرو.
یار تو باید که بخرد ترا
هم تو خودی خیره خریدار خویش.
ناصرخسرو.
خریدار دارم بسی از تو من به
چرا خدمت تو کنم رایگانی.
منوچهری.
هوی بمن بر دلال معصیت گشته ست
از آنکه خواجۀ بازار فسق و عصیانم
گنه بمن بر دلال وار عرضه کند
بدان سبب که خریدار آب دندانم.
سوزنی.
بکاه برگی برگ جهان نخواهم جست
چنان که نیست به یک جو جهان خریدارم.
خاقانی.
چو نقدی را دو کس باشد خریدار
بهای نقد بیش آید پدیدار.
نظامی.
خریدار در گر چه باشد بسی
سفالینه را هم ستاند کسی.
امیرخسرو دهلوی.
تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی
به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران.
سعدی.
معرفت نیست در این قوم خدا را مددی
تا برم گوهر خود را بخریدار دگر.
حافظ.
شیر مردان در کعبه مرا نپذیرند
که سگان در دیرند خریدار مرا.
خاقانی.
اولین کس که خریدار تو شد من بودم
مایۀ گرمی بازار تو شد من بودم.
وحشی بافقی.
- امثال:
یک یوسف مصری و صد خریدار. (از مجموعۀ امثال چ هند).
، طالب. موافق بسیار. مشتاق. علاقه مند. خواهنده. (یادداشت بخط مؤلف) :
کجا مردم در این اقلیم هموار
بوند آن لفظ پیشین را خریدار.
(ویس و رامین).
که این ترک زاده سزاوار نیست
کس او را به شاهی خریدار نیست.
فردوسی.
خریدارم این رأی و پند ترا
سخن گفتن سودمند ترا.
فردوسی.
خریدارم او را بتخت و کلاه
بفرمان یزدان به گنج و سپاه.
فردوسی.
دستور ملک صاحب ابوالقاسم احمد
آن حمد و ثنا را به دل و دیده خریدار.
فرخی.
پشت اهل ادب است او و خریدار ادب
زین همی تیز شود اهل ادب را بازار.
فرخی.
از بارخدایان و بزرگان جهان ادبست
هم شعرشناسنده و هم علم خریدار.
فرخی.
چشم بدان دور باد از آن شه کانشه
سخت ادب پرور است و علم خریدار.
فرخی.
محمود و محمد ملکانند و شهانند
این خوی چنین را بدل و دیده خریدار.
فرخی.
حق است سخنهاش اگر زی تو محال است
بی شک خریدار خرافات و محالی.
ناصرخسرو.
این جهان پیرزنی سخت فریبنده ست
نشود مرد خردمند خریدارش.
ناصرخسرو.
مرد خرد را بعلم یاری ده
که خرد علم را خریدار است.
ناصرخسرو.
ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند.
خاقانی.
باد در سبلت نااهل مدم
گرچه نااهل خریدار دم است.
خاقانی.
مرا ظن بود کز من برنگردی
خریدار بتی دیگر نگردی.
نظامی.
ناز بر آن کس که خریدار تست.
سعدی.
شهری است پرکرشمه و خوبان ز شش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم.
حافظ.
بندۀ طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار من است.
حافظ.
و از درختان میوه ها پدید می آید و همه بزیر می ریزند و خشک میشوند و هیچ خریدار نباشد. (قصص الانبیاء)
لغت نامه دهخدا
خریدار
مشتری، خرید کننده
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
فرهنگ لغت هوشیار
خریدار
((خَ))
مشتری، خرید کننده
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
فرهنگ فارسی معین
خریدار
بایع، مشتری
متضاد: فروشنده، طالب، مشتاق، خواهان، علاقه مند، مشتاق
متضاد: بی علاقه، بیزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خریدار
المشتري
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به عربی
خریدار
Buyer, Shopper
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خریدار
acheteur
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خریدار
买家 , 购物者
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به چینی
خریدار
خریدار
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به اردو
خریدار
покупатель
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به روسی
خریدار
Käufer
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به آلمانی
خریدار
покупець
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خریدار
مشترک، خریدار
دیکشنری اردو به فارسی
خریدار
mteja, mnunuzi
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خریدار
ক্রেতা , ক্রেতা
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به بنگالی
خریدار
comprador
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خریدار
alıcı, müşteri
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خریدار
구매자 , 쇼핑객
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به کره ای
خریدار
買い手 , 買い物客
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خریدار
kupujący
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به لهستانی
خریدار
खरीदार , खरीददार
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به هندی
خریدار
pembeli
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خریدار
ผู้ซื้อ , ผู้ซื้อ
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به تایلندی
خریدار
koper
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به هلندی
خریدار
comprador
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خریدار
acquirente
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خریدار
קונה , קוֹנֶה
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خریداری
تصویر خریداری
خریدار بودن، عمل خریدار
فرهنگ فارسی عمید
سرور کشتی بانان: پس بفرمود تا بریدار، یعنی سرور کشتی بانان را با همه ملاحان که بر دجله کشتی دارند حاضر کنند چنانکه هیچ کس نماند که حاضر نشود. بریدار قریب دوهزارکشتیبان را حاضر کرد. (تجارب السلف نخجوانی ص 341) ، چیزی که رویگران بجهت لحم کردن و وصل نمودن برنج و مس و امثال آن بکار برند و بر دمیدگیها نیز مالند. (برهان) ، مرهمی که بر روی زخم رفاده کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
بی رونق. کساد. کاسد. بی مشتری
لغت نامه دهخدا
(خَ)
عمل خریدار. (یادداشت بخط مؤلف). ابتیاع. (ناظم الاطباء).
- به چشم خریداری در چیزی نگریستن، با نهایت دقت در چیزی نظر انداختن، بدقت در چیزی توجه کردن.
- بی خریداری، بازار نداشتن. کساد:
بهر درم سر همت فرونمی آید
ببسته ام در دکان ز بی خریداری.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 741)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خریداری
تصویر خریداری
خرید ابتیاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریداری
تصویر خریداری
خرید
فرهنگ فارسی معین
ابتیاع، خرید، سودا، معامله
متضاد: فروش
فرهنگ واژه مترادف متضاد