جدول جو
جدول جو

معنی خرکاری - جستجوی لغت در جدول جو

خرکاری
(خَ)
صفت و حالت خرکار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرکار
تصویر خرکار
پر کار و قوی
فرهنگ فارسی عمید
(خَرْ)
خروار. یک خروار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
آنکه بسیار کار کند بی ماندگی. سخت پرکار. آنکه بسیار کار کند و مانده نشود. (یادداشت بخط مؤلف) ، کسی که کارش حمل هیزم و خاک کوه با الاغ و اسب باشد (در لهجۀ گناباد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
تذهیبی. طلاکاری. زرنگارشده:
کارگاهی به زیب و زرکاری
رنگ ناری و نقش سمناری.
نظامی.
حجله و بزمه ای به زرکاری
حجله عودی و بزمه گلناری.
نظامی.
رجوع به زرکار، زر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بزبان مردم هند باغبانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
داروغگی، سربراهی کار، ممتازی، اهتمام، سرانجام امری. (غیاث) (آنندراج).
- سرکاری کردن، کارفرمایی و رسیدگی به کاری کردن
لغت نامه دهخدا
(خُ)
اصطلاحی است در بنایی و آن اطلاق بر کارهای جزئی بنایی میشود. جزئی کاری. کارهای کوچک در بنائی، هر کار کوچک و متعلق به امری
لغت نامه دهخدا
(خَ)
عمل خاریدن خر خر دیگری را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، عمل خاریدن یکدیگر چون خاریدن خران یکدیگر را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، بمزاح ملاعبه را گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تسلط. مهارت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
حالت و چگونگی آنکه پرکار است. مقابل کم کاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیکاری
تصویر بیکاری
حالت و کیفیت بیکار بیشغلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیاری
تصویر خبیاری
تازی گشته خاویار تخم ماهی مروارید سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
ریهیدن تباهیگری، تباه کردن مورجنیتاری ایجاد فساد و تباهی (در امور و ساختمانها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکساری
تصویر خاکساری
منسوب به خاکسار، از فرقه خاکساری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکاری
تصویر انکاری
نیگر
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست که از شاخه بند پاییان جزو رده سخت پوستان که بدنش از حلقات متعدد کیتینی پوشیده شده و بزرگیش باندازه یک دانه باقلا یا کمی کوچکتر است و دارای پاهای متعدد کوتاه میباشد و در چاهای تاریک و نمناک بسر میبرد و از بقایای حوراکیها و مواد آلی تغذیه میکند خرک خاکی خر خدا هدبه پریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشکاری
تصویر آشکاری
هویدایی، ظهور، پیدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخرکار
تصویر آخرکار
انتهاوعاقبت ونهایت امر
فرهنگ لغت هوشیار
شغل و عمل آبکار و آبکش سقایی، شرابخواری باده نوشی، شراب فروشی باده پیمایی، حکاکی نگین سازی، آبیاری کشت و زرع، آبدادن فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد کاری
تصویر خرد کاری
جزئی کار، بنائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکاری
تصویر بشکاری
زراعت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
آخشیجی بنیادی منسوب به ارکان آنچه مربوط و پیوسته به چهار ارکان (باد و خاک و آب و آتش) است، جمع ارکانیان. جسمانیان اهل دنیا، ناقصانی که هنوز به حد کمال نرسیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریاری
تصویر خریاری
خریداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرکار
تصویر خرکار
سخت پرکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاری
تصویر پرکاری
حالت و چگونگی آنکه پرکار است مقابل کم کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرکار
تصویر خرکار
((خَ))
آن که بسیار کار کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برکناری
تصویر برکناری
عزل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آخرکار
تصویر آخرکار
پایان کار، دست پس، سرانجام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرابکاری
تصویر خرابکاری
ویرانگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیکاری
تصویر بیکاری
بطالت
فرهنگ واژه فارسی سره
پرکار، بسیارفعال، پرتحرک
متضاد: کم کار، کند، کم تحرک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرکار، کسی که با خر، کرایه کشی کند
فرهنگ گویش مازندرانی
خرمالوی جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
کره خر، در مقام توهین گفته می شود
فرهنگ گویش مازندرانی