جدول جو
جدول جو

معنی خرونق - جستجوی لغت در جدول جو

خرونق
(خُ نَ)
نام محلی است کنار راه یزد و طبس میان کاروانسراانجیله و شهرنو در هفتادودوهزارمتری یزد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رونق
تصویر رونق
حالت پرمشتری بودن کالا و داد و ستد، رواج، فعال و شکوفا بودن چیزی، جلوه داشتن مثلاً با آمدن او خانه دوباره رونق گرفت، آبادی، آبادانی
فرهنگ فارسی عمید
از بلوکات مرند، دارای 46 قریه و 20 فرسنگ مسافت است. مرکز آن شبستر، حد شمالی مرند، حد شرقی رود قات، حد جنوبی ایل مقدم مراغه و حدغربی از بلوک انزاب است. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 160)
لغت نامه دهخدا
(خَ نِ)
جمع واژۀ خرنق، خرگوش بچۀ جوان و بچۀ خرگوش. (آنندراج) (منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به خرنق در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ نِ)
نام قطعه زمین سختی است میان واجا. (از معجم البلدان)
نام آبی بوده مر بنی عنبر را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ نُ)
یکی از بخشهای یازده گانه شهر یزد که در شمال این شهرستان واقع است با حدود و مشخصات بشرح زیر: حدود: شمال بخش خوربیابانک و بخش انارک شهرستان نائین، جنوب بخشهای بافق و حومه یزد و اشکدز، خاور بخش بافق، باختر بخش اردکان و بخش حومه نائین. وضع طبیعی: بطور کلی این بخش در جنوب خاوری کوهستانی بوده و در قسمت باختری آن کوههای منفرد قرار دارد که از طرف شمال بلوت جمال خان و زمینهای ریگزار منتهی میشود. مهمترین ارتفاعات آن در قسمت باختر کوه سفید است که قلۀ آن 1500 متر از سطح دریا ارتفاع دارد و دیگر رشته ارتفاعات تارونه می باشد که در جنوب آن قرار دارد. آب زراعتی این بخش در قسمت های کوهستانی از چشمه و قنات و در قسمت های مسطح بیشتر از قنات تأمین میشود. هوای بخش نسبتاً معتدل بوده و محصول عمده آن غلات، پنبه و رناس می باشد و زیرۀ سیاه نیز از صحاری آن بدست می آید. شغل اهالی کشاورزی و مختصری گله داری است و از صنایع دستی کرباس بافی می کنند. این بخش از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و دارای 3162تن سکنۀ فارسی زبان میباشد. بیشتر قرای آن بوسیلۀ راههای فرعی بیکدیگر مربوط است و جادۀ خراسان از راه طبس از این بخش میگذرد. معدن زغال سنگ در خرانق معروف و قبلاً از آن استخراج میشده، ولی اکنون استفاده ای از آن نمیشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خِ نِ)
نام ناحیتی بوده است در ب اسی در شبه جزیره یونان که در سال 338 قبل از میلاد جنگی بین فیلیپ پادشاه مقدونیه پدر اسکندر و آتنی ها در این نقطه اتفاق افتاد. در این نبرد فیلیپ فرماندهی جناح راست قشون خود را به اسکندر داد و معاونین ممتاز خود را هم در کنار او جا داد و فرماندهی جناح چپ را خود بعهده گرفت و باقی قشون را بمکانهایی که موافق اقتضای محل و وقت بود فرستاد. آتنی ها نیز سپاهشان را نظر بقومیت بدو قسمت (آتنی و ب اسی) تقسیم کردند. جنگ خونین از طلیعۀ صبح اتفاق افتاد، در این جنگ خونین مردان بسیاری از طرفین کشته شدند. بالاخره اسکندر با شجاعت خاص مجاهدت زیاد کرد و صف دشمن را شکافت و تلفات زیاد بمردان آتنی وارد آورد ولی از آنجاکه فیلیپ نمی خواست شاهد فتح را کسی جز او به آغوش کشد با فشار زیاد جبهۀ آتنی را بعقب نشاند و بر اثر این جنگ هزار نفر آتنی کشته و دوهزار نفر اسیر شدند و جنگ به پیروزی فیلیپ و اسکندر خاتمه یافت و نیز بواسطۀ این جنگ و شکست آتنی ها لی سیک لس سردار خود را کشتند و فیلیپ در واقع پادشاه مقدونیه و تمام یونان شد. (از تاریخ ایران باستان ص 1203 و 1204 و 1205)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ نِ)
نام خواهر عمران بن حصین است و از این زن عبدالملک بن عبید در سیر روایت می کند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ نَ)
دهی است مرکز دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 45هزارگزی شمال باختری ورزقان و 35هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر. کوهستانی، معتدل مایل بگرمی. آب از چشمه و رود خانه ورزقان. محصول آن غلات، سردرختی، تنباکو و برنج. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی گلیم و جاجیم بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ نَ)
معرب خورنه. محلی در یک میلی شرقی نجف در عراق عرب که بسبب قصری که نعمان بن امروءالقیس (از ملوک لخم) برای یزدگرد اول ساسانی ساخت، مشهور است، بعدها قصر خورنق وسعت یافت ولی در قرن چهارم میلادی ویران بود، این قصر در اشعار شاعران جاهلی آمده و آنرا مانند قصرسدیر که نزدیک آن بود یکی از عجایب سی گانه جهان شمرده اند. نام خورنق با نام معمار یونانی آن سنمار و داستان وی همراه است که پس از اتمام نعمان وی را از بام قصر فروافکنده است، و نیز خورنق ظاهراً نامی ایرانی الاصل باشد و از هوورن (= دارای بام زیبا) یا خورنر (= جای سور و ضیافت) گرفته شده است. (از دایرهالمعارف فارسی). صاحب برهان آرد: عمارتی بوده بسیار عالی که نعمان بن منذر بجهت بهرام گور ساخته بود و عجمان یک قصر آنرا خورنگه نام کردند یعنی جای نشستن بطعام خوردن و قصر دوم را که سه گنبد متداخل بود و بجهت معبد و عبادتخانه تمام کرده بودند به سدیر موسوم ساختندچه بزبان پهلوی گنبد را دیر گویند. (برهان قاطع).
در شرفنامۀ منیری راجع به این قصر آمده است: نام قصر بهرام که بناء عجیب و غریب است. سنمار بناء او بود، بتازیش سنمار گویند. و در عجائب البلدان آمده که بنائی است بظهر کوفه نعمان بن منذر بر سر وی رفت و گفت هرگز مثل این بناء ندیده ام، سنمار گفت: من جایی دانم که اگر سنگی از آنجا برگیرید همه بیفتد، نعمان گفت جز تو هم کسی داند؟ گفت نی. نعمان گفت که وی را از آن قلعه بیندازند، سنمار را از قلعه انداختند تا هلاک شود. اما بندگی خواجه نظامی علیه الرحمه و الغفران روایت دیگر آورده که چون انعام فاخر یافت سنمارگفت اگر می دانستم که چندین از انعام مبذول خواهی فرمود من از این هم خوبتر می ساختم، نعمان گفت از این هم خوبتر راست میتوانی کرد؟ و در خاطر کرد اگر او را زنده مانم او برای پادشاهی دیگر از آن خوبتر کند پس گفت که هم از آن قصرش درانداختند. در معجم البلدان آمده: این کاخ را به امر نعمان بن منذر مردی موسوم به سنمار بشصت سال ساخت چه او یکی دو سال بساخت و می پرداخت و بعد غیبت می کرد پنج شش سال بدنبال او می گشتند تا بیابندش چون بدست می آمد باز یکی دو سال بکار مشغول میشد و سپس غیبت می کرد تا کار قصر به انجام رسید، پس از انجام نعمان بر فراز کاخ آمد و دریای مواج در پیش دید و صحرای سرسبز در پس، محظوظ شد و بسنمار گفت هرگز کاخی به این زیبایی ندیدم، سنمار گفت دانم سنگی را که اگر کشیده شود تمام ساختمان فروریزد. نعمان گفت آنرا بمن بنما تا کسی بر آن واقف نشود، پس از نمودن، نعمان دستور داد تا آن هنرمند را از بالای کاخ بزیر درانداختند و تکه تکه شد، و منشاء ضرب المثل ’جزاء سنمار’ گردید که این مثل در حق کسی زنند که جزای نیکی را بدی دهد: خورنق، کوشکی بود بلند چون گنبدی چنانکه در باغها کنند، اندر او خانه و حصار و دیوار بلند را بپارسی خورنه خوانند و بتازی خورنق. (ترجمه طبری بلعمی).
کار جهان بدست یکی کاردان سپرد
تا زو جهان همه چو خورنق شد و سدیر.
فرخی.
از شارۀ ملون و پیرایۀ بزر
آنجا یکی خورنق و اینجا یکی ارم.
فرخی.
صحرا گویی که خورنق شده ست
بستان همرنگ ستبرق شده ست.
منوچهری.
بشنو بنظام قول حجت
این محکم شعر چون خورنق.
ناصرخسرو.
نقش خورنق است همه باغ وبوستان
فرش ستبرق است همه دشت و کوهسار.
عمعق بخارایی.
چون خورنق بفر بهرامی
روضه ای شد بدان دلارامی.
نظامی.
در خورنق ز نغزکاریها
داده با اوستاد یاریها.
نظامی.
چون بقصر خورنق آمد باز
گنج پرداز شد بنوش و بناز.
نظامی.
بر سدیر خورنق از هر باب
بیتهایی روانه گشت چو آب.
نظامی
نام قریتی است در نیم فرسخی بلخ. (از معجم البلدان). از این ناحیت است ابوالفتح محمد بن محمد بن عبداﷲ. (منتهی الارب)
نام شهری است بمغرب. (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ نَ)
جوان سپید خوب صورت. (منتهی الارب). ج، غرانق، غرانیق، غرانقه. (اقرب الموارد). رجوع به غرنوق شود
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته خور نگه خورنه کاخ بهرام، پنیرک یونانی کاخ با شکوه کوشک با جلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرانق
تصویر خرانق
جمع خرنق، بچه خرگوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رونق
تصویر رونق
پیشرفت، روایی، نیکویی، بازار گرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرنق
تصویر خرنق
بچه خرگوش، آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
باد سرد، جمع خرق، درزها چاک ها، سوراخ ها جمع خرق. درزها چاکها، سوراخها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رونق
تصویر رونق
((رُ نَ))
فروغ، روشنایی، زیبایی، جمال، رواج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خورنق
تصویر خورنق
((خَ وَ نَ))
کاخ باشکوه، نام قصر باشکوهی در جده که به دستور پادشاه آن نعمان برای بهرام گور ساخته شد، خورنگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رونق
تصویر رونق
Booming, Prosperity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رونق
تصویر رونق
prospère, prospérité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رونق
تصویر رونق
번창하는 , 번영
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رونق
تصویر رونق
繁盛している , 繁栄
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رونق
تصویر رونق
משגשג , שגשוג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رونق
تصویر رونق
berkembang, kemakmuran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رونق
تصویر رونق
समृद्ध , समृद्धि
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رونق
تصویر رونق
bloeiend, welvaart
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رونق
تصویر رونق
próspero, prosperidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رونق
تصویر رونق
prospero, prosperità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رونق
تصویر رونق
próspero, prosperidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رونق
تصویر رونق
繁荣的 , 繁荣
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رونق
تصویر رونق
kwitnący, dobrobyt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رونق
تصویر رونق
процвітаючий , процвітання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رونق
تصویر رونق
boomend, Wohlstand
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رونق
تصویر رونق
процветающий , процветание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رونق
تصویر رونق
patlayan, refah
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی