صدقه بن محمد بن خروف المصری الخروفی، از اهل مصر و از نوادگان خروف بود. او از محمد بن هشام سدوسی روایت کرد و از او ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب طبرانی روایت نمود. (از انساب سمعانی)
صدقه بن محمد بن خروف المصری الخروفی، از اهل مصر و از نوادگان خروف بود. او از محمد بن هشام سدوسی روایت کرد و از او ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب طبرانی روایت نمود. (از انساب سمعانی)
برۀ نر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ذکر از اولاد ضأن. (یادداشت بخط مؤلف) : ج، اخرفه، خرفان، خرفان: بچۀ گوسفند را تا چهارماهه و قوی تر در مجموع حالات اگر از میش بود و نر باشد حمل و خروف گویند. (از تاریخ قم ص 178)، بره که گیاه خوردن گرفته و قوی گشته. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). برۀ به چرا آمده. برۀ گیاه خوار. (یادداشت بخط مؤلف). ج، اخرفه، خرفان (خ / خ ) ، اسب کره ای در حدود یکساله یا شش ماهه یا هفت ماهه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) : بچه اسب چون از مادر بزاید و بر زمین آید نر را مهر و ماده را مهر یا خروف گویند. (تاریخ قم ص 178)
برۀ نر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ذَکَر از اولاد ضأن. (یادداشت بخط مؤلف) : ج، اَخْرِفه، خِرفان، خُرفان: بچۀ گوسفند را تا چهارماهه و قوی تر در مجموع حالات اگر از میش بود و نر باشد حمل و خروف گویند. (از تاریخ قم ص 178)، بره که گیاه خوردن گرفته و قوی گشته. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). برۀ به چرا آمده. برۀ گیاه خوار. (یادداشت بخط مؤلف). ج، اَخْرِفه، خرفان (خ ِ / خ ُ) ، اسب کره ای در حدود یکساله یا شش ماهه یا هفت ماهه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) : بچه اسب چون از مادر بزاید و بر زمین آید نر را مهر و ماده را مهر یا خروف گویند. (تاریخ قم ص 178)
وهمی. منسوب به خرافه. موهوم. نیش غولی. انیاب اغوالی. افسانه ای. (یادداشت به خط مؤلف). - کلام خرافی، کلام باطل و بی اساس. - عقیدۀ خرافی، عقیده باطل و بی بنیان
وهمی. منسوب به خرافه. موهوم. نیش غولی. انیاب اغوالی. افسانه ای. (یادداشت به خط مؤلف). - کلام خرافی، کلام باطل و بی اساس. - عقیدۀ خرافی، عقیده باطل و بی بنیان
منسوب به حروف. - چاپ حروفی، چاپ سربی. و آن چاپ نوشته ها باشد با ترکیب حروف ریخته از سرب. مقابل چاپ سنگی. ، یکی از حروفیین. یکی از حروفیان. یکی از حروفیه. رجوع به حروفیان شود
منسوب به حروف. - چاپ حروفی، چاپ سربی. و آن چاپ نوشته ها باشد با ترکیب حروف ریخته از سرب. مقابل چاپ سنگی. ، یکی از حروفیین. یکی از حروفیان. یکی از حروفیه. رجوع به حروفیان شود