جدول جو
جدول جو

معنی خرمگس - جستجوی لغت در جدول جو

خرمگس
نوعی مگس درشت با خرطومی کوتاه و برجسته که در جاهای مرطوب تخم گذاری می کند
خرمگس معرکه: کنایه از مزاحم مثلاً برخرمگس معرکه لعنت!
تصویری از خرمگس
تصویر خرمگس
فرهنگ فارسی عمید
خرمگس
(خَ مَ گَ)
مگس کلان که بر جراحت کرم می اندازد. (ناظم الاطباء) (آنندراج). مگس درشت که غالباً در باغها و بر درختان گرد آید. مگس درشت سایر حیوانات یا همج که بر روی گوسپندان نشیند. مگس خر. (یادداشت بخط مؤلف). نعره. (زمخشری). همج.عنتر (ع ت / ع ت ) . (منتهی الارب) :
خرمگس بر خوان گیتی صف زده ست
یک مگس را انگبین جستیم نیست.
خاقانی.
بر سر خوان جهان خرمگسانند طفیل
پر طاوس مگس را بخراسان یابم.
خاقانی.
دولت به اهل جهل دهند آری
خوان مسیح خرمگسان دارند.
خاقانی.
خوان عیسی بر من وآنگه من
باک هر خرمگسی داشتمی.
خاقانی.
روزه داران را بود آن نان و خوان
خرمگس راچه ابا چه دیگدان.
مولوی (مثنوی).
- خرمگس معرکه، مگس بزرگ که در معرکه های قدیم با صدای خود مزاحم معرکه گیر میشود. کنایه از فرد مزاحم وناجور در جمعی
لغت نامه دهخدا
خرمگس
مگس کلان که بر جراحت کرم می اندازد
تصویری از خرمگس
تصویر خرمگس
فرهنگ لغت هوشیار
خرمگس
((خَ. مَ گَ))
نوعی مگس که بزرگتر از مگس های معمولی است و دارای خرطومی کوتاه است
خرمگس معرکه: مزاحم، بیگانه
تصویری از خرمگس
تصویر خرمگس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرمگس معرکه
تصویر خرمگس معرکه
کنایه از مزاحم مثلاً بر خرمگس معرکه لعنت!
فرهنگ فارسی عمید
(خُرْ رَگَهْ / خُ رَ گَهْ)
خرمگاه و خیمۀ بزرگ و مدور، سبزه زار. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ مِ)
شب تاریک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرمس
تصویر خرمس
شب تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمگس معرکه
تصویر خرمگس معرکه
مزاحم، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
درهم، گردن کج، آسیب دیدگی گردن که کج شدن آن را در پی دارد
فرهنگ گویش مازندرانی