جدول جو
جدول جو

معنی خرمهز - جستجوی لغت در جدول جو

خرمهز
خرمگس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرمه
تصویر خرمه
(دخترانه)
نام همسر مزدک
فرهنگ نامهای ایرانی
(خَ مَ)
نافهم. بی شعور. احمق:
خری خرمغز مغزی پر ز خرچنگ
وز آن دلتنگ رو آفاق دلتنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ابن ارسلان. از پادشاهان قبل از اسلام و از خاندان ساسانیان بوده است: این خرماز از خاندان ملک بوده ست اما نه از این بطن که یاد کرده آمده است و نسب او بدین جملت یافته آمد: خرمازبن ارسلان بن باینجوربن مازبدبن سموربن دبیرقدبن اوتکدسب بن ویونجهان بن تانجاترب بن انوس بن ساسان بن فشافشاه بن جوهر شهریار فارس ابن ساسان بن بهمن الملک. (از فارسنامۀ ابن بلخی چ کمبریج ص 24)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ هَِ زز)
نعت فاعلی از مصدر ارمهزاز. رجوع به ارمهزاز شود، سبک. (منتهی الارب). خفیف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ هََ زز)
جای طمع و آز. (منتهی الارب). مطمع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ مَ)
گیاهی است مانند لوبیا و آن بنفشه ای رنگ است و بوییدن و نظر کردن بدان مفرح باشد و روغن آن نیز فرح آرد. (یادداشت بخط مؤلف). گیاهی است مانند لوبیا. ج، خرّم. (منتهی الارب) ، کافتگی دیوار بینی. ج، خرمات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
جایگاهی بوده است در بالای القدقده و ازآن طایفه ای از بنی تمیم موسوم به بنوالکذاب. در قسمت علیای این مکان آبی بنام القلیب قرار دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خرمگس
فرهنگ گویش مازندرانی
خرما
فرهنگ گویش مازندرانی