جدول جو
جدول جو

معنی خرفیس - جستجوی لغت در جدول جو

خرفیس
آدم بدبو، متکبر، خودخواه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خِ)
نام پدر یکی از فرماندهان قوای خشایارشاه است در جنگ یونانیان به اسم گرگوس. (از تاریخ ایران باستان پیرنیا ص 742)
لغت نامه دهخدا
(خِ فَ)
خرت و پرت. اثاث البیت بی قیمت. اثاث بیمصرف خانه. (از دزی ج 1 ص 364) ، در بازی کارت، بی ارزش. (از دزی ج 1 ص 364)
لغت نامه دهخدا
(خَرِ)
خرافت. کودنی. (ناظم الاطباء). سفه
لغت نامه دهخدا
(خَ فا)
معرب خرپا و آن دانۀ خلر است. (یادداشت بخط مؤلف) (ناظم الاطباء). جلّبان. خلر
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ فی ی)
منسوب به خریف، میوۀ تازۀ پائیزمیوۀ پائیزی. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام یکی از شاگردان جابر بن حیان و کوچۀ خرفی در مدینه بدو منسوب است. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
ده کوچکی است از بخش بندپی شهرستان بابل، واقع در چهل هزارگزی جنوب بابل و فعلا مخروبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شراب بسیارممزوج. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرفی
تصویر خرفی
کم عقلی از پیری خرف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
پرافاده، خود بزرگ بین
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرخواب
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در نزدیکی امام زاده حسن سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی