جدول جو
جدول جو

معنی خرسپوزی - جستجوی لغت در جدول جو

خرسپوزی(خَ سِ)
:
ز خرسپوزی من علک خای گردد خر
نه که خورد نه سبوس و نه جو نه آب و گیا.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَشْ / خُشْ)
عمل لیسیدن و سودن ستور پوزۀ یکدیگر را. (یادداشت بخط مؤلف) ، کنایه از بوسه. ماچ. قبله. (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) :
کرده از عدل او به دلسوزی
گرگ با جان میش خوشپوزی.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(سِ)
صفت و عمل دورسپوز. دیرسپوز. دورسپوختن. دفعالوقت. مماطله. مولش. مغزش. دیرکشانیدن کاری را. مغزیدن. مولیدن. دفعالوقت کردن. سپوزکاری. (از یادداشت مؤلف). مغز. (از لغت فرس اسدی چ هورن)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
حالت خرپول. حالت آنکه پول زیاد فراهم آورده است و استفادۀ شایان نمیکند
لغت نامه دهخدا
(خِ)
نام قصبه ای است بکنار جزیره قبرس در محل قدیمی آقاماس. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شپرۀ کلان. خربیواز. رجوع به خربیواز شود:
اسبی دارم که نعره واری
طی می نکند بیک شبانروز
گر بر اثرش پلنگ باشد
بیرون نشود ز جا چو خرپوز.
نزاری قهستانی
لغت نامه دهخدا