جدول جو
جدول جو

معنی خرسون - جستجوی لغت در جدول جو

خرسون(خِ سُنْ)
شهر قدیمی است در شبه جزیره کریمه و به احتمال اقرب به یقین بجایگاه کنونی سباستاپل. مردمان این شهر از مهاجران یونان بودند که بعداً بتحت حمایت مهرداد ارمنی درآمده و سپس بدست رومی ها افتاده اند. رجوع به خرسونس شود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
خرسون(خِ)
نام ایالتی است بحدود زیر: جنوب بدریای سیاه، جنوب شرقی به کریمه، شرق به یکاترینوسلاو، شمال کیف و پودولیا، غرب به بسارابیا. مساحت آن 71284 کیلومتر مربع و جمعیت آن 2137836 تن. این سرزمین از نواحی حاصلخیز خاک روسیه است و محصولات آن بقولات و میوه و دام می باشد. از شهرهای مهم آن اودسا و نیکولایف است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
قصبه ای است بجنوب روسیه کنار دریای سیاه ورود خانه دنیپر با بیست وپنجهزار نفر جمعیت. این قصبه بسال 1788 میلادی تجدید بنا شده و به اسم شهر قدیم خرسون نامیده گردیده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرسون
تصویر پرسون
(دخترانه)
برهون هاله، خرمن ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
(خَ)
نام شهری است. (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) (آنندراج) :
تا ابوبکر توئی چون قصب شکّرریز
این یکی مؤذن خام آمده از خرغونا.
منجیک (از لغت نامۀ اسدی).
دی در ره خرغون بیکی ساده پسر بر.
سوزنی (از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام ناحیتی است به دارابجرد و در آنجاجنگی برای خوارج اتفاق افتاد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از مصدر رسن. بسته به رسن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی خردل ابیض است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
پنجاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
ضبطی است از خروصون و خرصون. در رومی بمعنای طلا است. (از الجماهر بیرونی ص 232)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام دهی است از ده های سمرقند از ناحیۀ ابسغر. (معجم البلدان) (از منتهی الارب) (ازشرفنامۀ منیری). این نام خرغون نیز ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
(خُ رُ وِ)
نام سرزمینی است دراطراف فرات و پایتخت آنجا را ادس یا اورفه می نامیدند و پلوتارک خسرون را صفحۀ عرب نشین می داند. پادشاهان خسرون اصولاً تابع شاهان اشکانی بودند ولی گاهی نیز بر اثر پیشرفت رومیها تبعیت از آنها می کردند و چنانکه مشهور است پاکر پادشاه اشکانی پس از آنکه بعد از بلاش اول بتخت رسید خاک خسرون را به ابکار فروخت و پول آن را در توسعۀ تیسفون خرج کرد ولی با وجود این فروش تا زمان مارک اورل حقوق شاهان اشکانی نسبت بپادشاه دست نشاندۀ خسرون برقرار بود. رجوع شود به تاریخ ایران باستان مشیرالدوله ص 2467 و 2506 و 2509
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام دهی است از دهستانهای واقع در ناحیۀ آمل. (از مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام رودیست به کوه گیلویه که عبور از آن جز بتدبیر ممکن نشود. آبش شیرین و گواراست. رود خانه پاونا بناحیۀ فلارد سرحد شش ناحیه آمده رود خانه فلارد شده در قریۀ دورود ناحیۀ تل خسروی کوه گیلویه برود خانه تل خسروی پیوسته رود خانه خرسان میشود. (یادداشت بخط مؤلف)
نام ناحیتی است به آران. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ اخرس. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَ سُ)
ستون بزرگ. ستون عظیم:
زین کار که کردی برون ز دستی
بر خویشتن ای خرستون پشکم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خر نامبارک و بی میمنت. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) :
آن یکی عیسی آن دگر خرسول
آن سوم خضر و آن چهارم غول.
حکیم سنائی (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
نام قصبه ای است به بلغارستان کنار ساحل طونه با چهارهزار تن جمعیت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خِنِ)
نام طایفه و جایگاه طایفه ای بوده است که در هلس پونت قرار داشته و یورت و جای این طایفه با شبه جزیره کریمۀ امروز و قریم دیروز مطابقت می کند. میل تیاد فرمانده آنها بروزگار داریوش اول پادشاه هخامنشی مرد لایق و درخشانی بود. خرسونس بعدها دولت خرسونس تورید را بزمان پارتیها تشکیل داد و از دوستان دولت ارمنستان شد. رجوع به خرسون و خرسونس تورید شود
لغت نامه دهخدا
(خِ نِ)
نام دولتی بوده است در دریای سیاه کنار بوسفور و آن همان دولت قریم یا دولت شبه جزیره کریمه بوده است. این دولت بزمان حکومت مهرداد بزرگ پادشاه پارتی بتصرف دولت پنت درآمده بود و دولت پنت پس از اشغال این ناحیه و کلخید و سواحل شرقی دریای سیاه و صفحات شمالی تا حدود رود دنیستر مستملکات خود را ادامه داد و پافلاگونیه را از نیکومد پادشاه بی تی یته گرفته و گالاتیه را نیز تصرف کرده و چشم به کاپادوکیه دوخت. دولت روم اگرچه سر جنگ با دولت پنت نداشت معهذا بر آن شد که کارهای مهرداد ششم پنت را عقیم گذارد لذا با دولت پارتها یعنی مهرداد بزرگ کنار آمد و سفیری از طرف سنای روم به ایران فرستاده شد و پادشاه پارتی نیز سفیری بنام اربازوس فرستاد تا پیمان عدم تعرض بین طرفین امضاء شود، گرچه این پیمان امضاء نشد ولی روابط دوستانۀ ایران و روم برقرار گردید. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2274، 2275، 2287)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خمسون
تصویر خمسون
پنجاه
فرهنگ لغت هوشیار
خراسان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل، از دهستان فیروزجاه بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
اسم زن، خیران
فرهنگ گویش مازندرانی
خوابگاه، جای خواب روباز حیوانات
فرهنگ گویش مازندرانی