جدول جو
جدول جو

معنی خرسلو - جستجوی لغت در جدول جو

خرسلو(خِ)
نام طایفه ای است از ایل بچاقچی در کرمان. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 95). این طایفه مرکب از سی خانوار است که سردسیر آنها چهارگنبد و گرمسیر آنان چاه قلعه و زبان آنها ترکی است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

طائفه ای از ایل بچاقچی، از طوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از 100 خانوار است. و سردسیر آنان شریف آباد پل بورس و گرمسیر اوادز میباشد
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خر نامبارک و بی میمنت. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) :
آن یکی عیسی آن دگر خرسول
آن سوم خضر و آن چهارم غول.
حکیم سنائی (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خَ سَ لَ / لِ)
نام دارویی است. (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام یکی از دهستانهای پنجگانه گرمی شهرستان اردبیل است. این دهستان در باختر بخش گرمی در کوهستان واقع و دارای آب و هوای مناطق گرمسیری است. مرکز آن آبادی صلوات واز 55 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و جمعیت آن درحدود پنجهزاروسیصد نفر می باشد. قراء مهم آن عبارتنداز: کنده، سیدجواد، شکرلو، سامانلو، دومولو، قرخ بلاغ، سروان علیا، میرزا حق کندی. آب قراء آن از چشمه سارها و رودخانه های محلی تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ مِ)
دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن. دارای 1257 تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم و قالی بافی و راه ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خِ نِ)
دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر. با 230 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
لگد خر
فرهنگ گویش مازندرانی