جدول جو
جدول جو

معنی خرستاباد - جستجوی لغت در جدول جو

خرستاباد
(خُ رُ)
قریتی است بسمت مشرق دجله از اعمال نینوی ̍ در موصل. در این قریه آبها و تاکستانهای فراوان یافت میشود. در کنار این قریه شهر خرابی موسوم به بیرعون وجود دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ رُ)
از دیه های ساوه. (از تاریخ قم ص 140)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ قُ)
نام شهری بوده از بناهای قباد پادشاه ایران درکورۀ قباد که خوزستان در آن واقع شده و این اسم مرکب بوده از رستم و قباد، کنایه از اینکه قباد رستم عهد خود است و قباد به غین بوده و با کاف فارسی تبدیل می پذیرفته و عساکر عرب به خوزستان درآمدند آن شهر را خراب کرده بجای آن عسکر مکرم بنا نهاد و مکرم سردار حجاج بوده است. (آنندراج) (انجمن آرا). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 102 و ج 2 ص 10 و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
از دیه های فراهان است. (تاریخ قم ص 141)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام دهی است در ناحیۀ ماربین اصفهان: و به ناحیت ماربین دیهی است که آن را نرساباد خوانند و پیش جماعتی از اهالی آن دیه داروئی باشد که به غیر از نسل و اولاد آن جماعت آن را کسی دیگر نداند و نشناسد. هر کس را که سحری با او کرده باشند یا بیهوشی یا نوعی از جنون و فساد افاعیل نفسانی بدو رسیده باشد یا چیزی به خورد او داده باشند، یکی شربت از آن داروی در شیر گاوی که رنگ شقرت دارد حل کنند و در شبی از شبهای محاق او را بخورانند و بر وی ریزند در حال به قدرت حکیم آفریدگار جل جلاله عقدۀ سحر از زبان او گشوده شود و بدانچه بدو رسیده باشد گویا گردد. (از ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 41)
لغت نامه دهخدا