جدول جو
جدول جو

معنی خرساب - جستجوی لغت در جدول جو

خرساب
(خَ)
شهرکی است (در ماوراءالنهر بفرغانه) با آبهای روان وگشادگی و نعمت بسیار و هوای درست. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خراب
تصویر خراب
کنایه از نادرست، تباه، ویران، مخروبه مثلاً ساختمان خراب، فاقد حالت عادی مثلاً روحیۀ خراب، از کار افتاده مثلاً دستگاه خراب، گندیده، فاسد مثلاً میوۀ خراب، آشفته مثلاً موی خراب، کنایه از بی رونق مثلاً بازار خراب، کنایه از بیمار، بدحال مثلاً حال خراب، کنایه از بدمست مثلاً مست و خراب
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رَ پَرْ وَ)
گودافتادن چشم از جوع. فرورفتن چشم بمغاک از گرسنگی. (منتهی الأرب).
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام شهری بوده در صقلاب. شهری بزرگ است (از صقلاب) و مستقر پادشاه است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام یکی از دو رود است که شهر بخارا میان آن دو نهاده است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ اخرس. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام رودیست به کوه گیلویه که عبور از آن جز بتدبیر ممکن نشود. آبش شیرین و گواراست. رود خانه پاونا بناحیۀ فلارد سرحد شش ناحیه آمده رود خانه فلارد شده در قریۀ دورود ناحیۀ تل خسروی کوه گیلویه برود خانه تل خسروی پیوسته رود خانه خرسان میشود. (یادداشت بخط مؤلف)
نام ناحیتی است به آران. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
چوبکی که بر کاسۀ سازها استوار کنند و تارها بر زبر آن پیچند. (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ظاهراً باید نام دیگر خرخیز یا قرقیز باشد. (یادداشت بخط مؤلف) :
حکیمان سرغزل گویند و من بس خرغزل گویم
نیم گویی من از نخشب که از المار و خرسارم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مؤنث اخرس، یعنی زن گنگ. (از مهذب الاسماء) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از منتهی الارب) ، بلا. سختی زمانه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، لشکر بی بانگ. (مهذب الاسماء). لشکر آرمیده (از منتهی الارب) (از تاج العروس) ، منه: کتیبه خرساء، ابر بی رعد و برق. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام درختی است: از خواص اصفهان درخت خشساب است که آنرا وزک می گویند. شاخهای آن مقدار یک جریب زمین و بیشتر فرومی گیرد مستدیر پرورق بسیار شاخ و انبوه مانند کوهی سایه اندازد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 40)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرسا
تصویر خرسا
جمع اخرس، گنگان (مونث اخرس) زن گنگ مونث اخرس گنگ، جمع خرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرساء
تصویر خرساء
زن گنگ، بلا، سختی زمانه، مونث اخرس گنگ، جمع خرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارساب
تصویر ارساب
به گودی نشستن چشم گود چشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب
تصویر خراب
ویران شدن، ویرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب
تصویر خراب
((خَ))
ویران، ویرانی، سیاه مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراب
تصویر خراب
ویران، نابسامان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خراب
تصویر خراب
Creakily, Kaput, Ruined
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خراب
تصویر خراب
craquement, cassé, ruiné
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام مرتعی در آمل، مکان آفتاب گیر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خراب
تصویر خراب
ギシギシと , 壊れた , 破壊された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خراب
تصویر خراب
חריקה , שבור , הרוס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خراب
تصویر خراب
चरचराहट से , टूटे , नष्ट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خراب
تصویر خراب
berderit, rusak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خراب
تصویر خراب
ดังเอี๊ยด , เสีย , เสียหาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خراب
تصویر خراب
krakend, kapot, verwoest
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خراب
تصویر خراب
scricchiolante, rotto, rovinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خراب
تصویر خراب
crujientemente, roto, arruinado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خراب
تصویر خراب
rangentemente, quebrado, arruinado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خراب
تصویر خراب
吱吱作响地 , 坏的 , 毁坏的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خراب
تصویر خراب
skrzypiąco, zepsuty, zrujnowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خراب
تصویر خراب
скрипуче , зламаний , зруйнований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خراب
تصویر خراب
knarrend, kaputt, zerstört
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خراب
تصویر خراب
скрипуче , сломанный , разрушенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خراب
تصویر خراب
삐걱거리며 , 고장난 , 망가진
دیکشنری فارسی به کره ای