جدول جو
جدول جو

معنی خردینیک - جستجوی لغت در جدول جو

خردینیک
بسیار کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ)
منسوب به خرادین. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ابوموسی هارون بن احمد بن هارون البرازی الحافظ الخرادینی. از روات است. وی از محمد بن ایوب رازی روایت کرد و در ربیع الاول 343 ه. ق. ببخارا مرد. (از معجم البلدان). در تاریخ اسلام، روات به عنوان افرادی شناخته می شوند که از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) احادیث نقل کرده اند و در این مسیر، از دقت و امانت داری ویژه ای برخوردار بوده اند. این افراد با تحلیل دقیق سندهای حدیث، از صحت و اصالت روایات اطمینان حاصل کرده اند و در نتیجه به حفظ سنت نبوی کمک کرده اند.
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ)
خرجین کوچک: خرجینکی بود که کتاب در آن می نهادم. (از سفرنامۀ ناصرخسرو) ، میوه ای که مانند خرجین کوچک است مانند قدومه. (از گیاه شناسی ثابتی ص 525)
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ)
کوچکتر. کهتر. خردتر. اصغر. (از ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ص 397 شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
قابل خریدن. درخور خریدن. لایق خریدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ نی یَ)
نیزۀ منسوب به ردینی یا ردینه. (ناظم الاطباء).
- قناه ردینیه، منسوب است به ردینه. (منتهی الارب). رجوع به ردینی و ردینه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
کوچکترین. کهترین. (از ناظم الاطباء).
- انگشت خردین، انگشت خنصر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
خردیق. خردی. مرق
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ)
منسوب به ردینه، نام زنی که نیزه راست میکرد.
- رمح ردینی، منسوب به ردینه زن سمیره. (از ناظم الاطباء). منسوب به ردینه. (منتهی الارب). منسوب است به زنی ردینهنام که نیزه راست میکرد. (از اقرب الموارد) (از انساب سمعانی). و رجوع به ردینه شود
منسوب است به ردین بن ابی مجلز. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ردینی
تصویر ردینی
نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
ذره ی کوچک، بسیار کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچولو
فرهنگ گویش مازندرانی
خوردنی
فرهنگ گویش مازندرانی