ابن ایمن صحابی بود (منتهی الارب). صحابی به شخصی گفته می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، او را دیده، به او ایمان آورده و در همان حال مسلمان از دنیا رفته باشد. صحابه نقش مهمی در انتقال مفاهیم دینی، روایت احادیث، و گسترش فرهنگ اسلامی داشتند. واژه صحابی در منابع تاریخی و حدیثی جایگاه خاصی دارد و شناخت صحابه برای درک بهتر تاریخ صدر اسلام ضروری است.
ابن ایمن صحابی بود (منتهی الارب). صحابی به شخصی گفته می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، او را دیده، به او ایمان آورده و در همان حال مسلمان از دنیا رفته باشد. صحابه نقش مهمی در انتقال مفاهیم دینی، روایت احادیث، و گسترش فرهنگ اسلامی داشتند. واژه صحابی در منابع تاریخی و حدیثی جایگاه خاصی دارد و شناخت صحابه برای درک بهتر تاریخ صدر اسلام ضروری است.
نام کتلی است میان بدر و مدینه که آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله دروقت رجوع به آنجا عبور فرمودند. (از منتهی الارب) نام آبی است در نزدیکی قادسیه. (از معجم البلدان یاقوت)
نام کتلی است میان بدر و مدینه که آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله دروقت رجوع به آنجا عبور فرمودند. (از منتهی الارب) نام آبی است در نزدیکی قادسیه. (از معجم البلدان یاقوت)
مرق. مرقه. آنرا خردیق ساخته و اصل آن خردیک بوده. (یادداشت بخط مؤلف) : هر دو آن عاشقان بی مزه اند غاب گشته چو سه شبه خردی. ابوالعباس. پیر زالی گفت کش خردی بریخت خود مرا نان تهی بود آرزوی. ناصرخسرو
مَرِق. مَرِقه. آنرا خردیق ساخته و اصل آن خردیک بوده. (یادداشت بخط مؤلف) : هر دو آن عاشقان ِ بی مزه اند غاب گشته چو سه شبه خردی. ابوالعباس. پیر زالی گفت کش خردی بریخت خود مرا نان تهی بود آرزوی. ناصرخسرو
بچگی. کودکی. طفولیت. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : حسرت نکند کودک را سود به پیری هرگه که بخردی بگریزد ز دبستان. ناصرخسرو. بخردی درش زجر و تعلیم کن به نیک و بدش وعده و بیم کن. سعدی (بوستان). بخردی بخورد از بزرگان قفا خدا دادش اندر بزرگی صفا. سعدی (بوستان). هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیۀاو پیدا. (گلستان). هرکه در خردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح از او برخاست. سعدی (گلستان). وقتی بجهل جوانی بانگ بر مادر زدم دل آزرده بکنجی نشست و گریان همی گفت مگر از خردی فراموش کردی که درشتی همی کنی ؟ (گلستان). در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده اند. (گلستان). ، کوچکی. (آنندراج). صغر. صغاره. مقابل کلانی و کبر. مقابل بزرگی: فلک بچشم بزرگی کند نگاه در آنک بهانه هیچ نیارد زبهر خردی کار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی). گندم سخت از جگر افشردگی است خردی او مایۀ بی خردگی است. نظامی. ای ذره تو در مقابل خورشید بیچاره چه می کنی بدین خردی ؟ سعدی (طیبات). سر بیش گران مکن که کردیم اقرار به بندگی و خردی. سعدی (ترجیعات). خردی گزین که خردی زآفت مسلم است کشتی چو بشکند چه زیان تخته پاره را؟ وحید قزوینی. ، حقارت. محقرت. (یادداشت بخط مؤلف) : چنین پاسخ آورد بهرام باز که از من تو بیکار خردی مساز. فردوسی
بچگی. کودکی. طفولیت. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : حسرت نکند کودک را سود به پیری هرگه که بخردی بگریزد ز دبستان. ناصرخسرو. بخردی درش زجر و تعلیم کن به نیک و بدش وعده و بیم کن. سعدی (بوستان). بخردی بخورد از بزرگان قفا خدا دادش اندر بزرگی صفا. سعدی (بوستان). هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیۀاو پیدا. (گلستان). هرکه در خردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح از او برخاست. سعدی (گلستان). وقتی بجهل جوانی بانگ بر مادر زدم دل آزرده بکنجی نشست و گریان همی گفت مگر از خردی فراموش کردی که درشتی همی کنی ؟ (گلستان). در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده اند. (گلستان). ، کوچکی. (آنندراج). صِغَر. صغاره. مقابل کلانی و کِبَر. مقابل بزرگی: فلک بچشم بزرگی کند نگاه در آنک بهانه هیچ نیارد زبهر خردی کار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی). گندم سخت از جگر افشردگی است خردی او مایۀ بی خردگی است. نظامی. ای ذره تو در مقابل خورشید بیچاره چه می کنی بدین خردی ؟ سعدی (طیبات). سر بیش گران مکن که کردیم اقرار به بندگی و خردی. سعدی (ترجیعات). خردی گزین که خردی زآفت مسلم است کشتی چو بشکند چه زیان تخته پاره را؟ وحید قزوینی. ، حقارت. مَحْقَرَت. (یادداشت بخط مؤلف) : چنین پاسخ آورد بهرام باز که از من تو بیکار خردی مساز. فردوسی