بچگی. کودکی. طفولیت. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : حسرت نکند کودک را سود به پیری هرگه که بخردی بگریزد ز دبستان. ناصرخسرو. بخردی درش زجر و تعلیم کن به نیک و بدش وعده و بیم کن. سعدی (بوستان). بخردی بخورد از بزرگان قفا خدا دادش اندر بزرگی صفا. سعدی (بوستان). هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیۀاو پیدا. (گلستان). هرکه در خردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح از او برخاست. سعدی (گلستان). وقتی بجهل جوانی بانگ بر مادر زدم دل آزرده بکنجی نشست و گریان همی گفت مگر از خردی فراموش کردی که درشتی همی کنی ؟ (گلستان). در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده اند. (گلستان). ، کوچکی. (آنندراج). صغر. صغاره. مقابل کلانی و کبر. مقابل بزرگی: فلک بچشم بزرگی کند نگاه در آنک بهانه هیچ نیارد زبهر خردی کار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی). گندم سخت از جگر افشردگی است خردی او مایۀ بی خردگی است. نظامی. ای ذره تو در مقابل خورشید بیچاره چه می کنی بدین خردی ؟ سعدی (طیبات). سر بیش گران مکن که کردیم اقرار به بندگی و خردی. سعدی (ترجیعات). خردی گزین که خردی زآفت مسلم است کشتی چو بشکند چه زیان تخته پاره را؟ وحید قزوینی. ، حقارت. محقرت. (یادداشت بخط مؤلف) : چنین پاسخ آورد بهرام باز که از من تو بیکار خردی مساز. فردوسی
بچگی. کودکی. طفولیت. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : حسرت نکند کودک را سود به پیری هرگه که بخردی بگریزد ز دبستان. ناصرخسرو. بخردی درش زجر و تعلیم کن به نیک و بدش وعده و بیم کن. سعدی (بوستان). بخردی بخورد از بزرگان قفا خدا دادش اندر بزرگی صفا. سعدی (بوستان). هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیۀاو پیدا. (گلستان). هرکه در خردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح از او برخاست. سعدی (گلستان). وقتی بجهل جوانی بانگ بر مادر زدم دل آزرده بکنجی نشست و گریان همی گفت مگر از خردی فراموش کردی که درشتی همی کنی ؟ (گلستان). در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده اند. (گلستان). ، کوچکی. (آنندراج). صِغَر. صغاره. مقابل کلانی و کِبَر. مقابل بزرگی: فلک بچشم بزرگی کند نگاه در آنک بهانه هیچ نیارد زبهر خردی کار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی). گندم سخت از جگر افشردگی است خردی او مایۀ بی خردگی است. نظامی. ای ذره تو در مقابل خورشید بیچاره چه می کنی بدین خردی ؟ سعدی (طیبات). سر بیش گران مکن که کردیم اقرار به بندگی و خردی. سعدی (ترجیعات). خردی گزین که خردی زآفت مسلم است کشتی چو بشکند چه زیان تخته پاره را؟ وحید قزوینی. ، حقارت. مَحْقَرَت. (یادداشت بخط مؤلف) : چنین پاسخ آورد بهرام باز که از من تو بیکار خردی مساز. فردوسی
مرق. مرقه. آنرا خردیق ساخته و اصل آن خردیک بوده. (یادداشت بخط مؤلف) : هر دو آن عاشقان بی مزه اند غاب گشته چو سه شبه خردی. ابوالعباس. پیر زالی گفت کش خردی بریخت خود مرا نان تهی بود آرزوی. ناصرخسرو
مَرِق. مَرِقه. آنرا خردیق ساخته و اصل آن خردیک بوده. (یادداشت بخط مؤلف) : هر دو آن عاشقان ِ بی مزه اند غاب گشته چو سه شبه خردی. ابوالعباس. پیر زالی گفت کش خردی بریخت خود مرا نان تهی بود آرزوی. ناصرخسرو
عقل. خرد. لب. هوش. دراکه. دانایی. (فرهنگ نظام). فراست. زیرکی. دانایی. کیاست. (ناظم الاطباء). خردمندی. فرزانگی. هوشیاری. (شرفنامۀ منیری). دانایی. (غیاث اللغات) : که اندیشه ای در دلم ایزدی فراز آمده ست از ره بخردی. فردوسی. نکوتر هنر مرد را بخردی است که کار جهان و ره ایزدی است. فردوسی. مرا بخردی هست اگر سال نیست بسان گوانم بر و یال نیست. فردوسی. ای همه حرّی و همه مردمی و ای همه رادی و همه بخردی. فرخی. بود دوری از بد ره بخردی بهی نیکی و دوری است از بدی. اسدی (گرشاسبنامه). بخردی باید و دانش که شود مرد تمام تو به حیلت چه بری نسبت خود سوی تمیم. ناصرخسرو. نکوتر هنر مرد را بخردی است که کار جهان و ره ایزدی است. (از نوروزنامه). بفرمود تا آتش موبدی کشند از هنرمندی و بخردی. نظامی. باز گفتا چرا ددی سازم اول آن به که بخردی سازم. نظامی. طبیعت شودمرد را بخردی. سعدی. - نابخردی، نادانی. و رجوع به همین ماده و بخرد شود
عقل. خرد. لب. هوش. دراکه. دانایی. (فرهنگ نظام). فراست. زیرکی. دانایی. کیاست. (ناظم الاطباء). خردمندی. فرزانگی. هوشیاری. (شرفنامۀ منیری). دانایی. (غیاث اللغات) : که اندیشه ای در دلم ایزدی فراز آمده ست از ره بخردی. فردوسی. نکوتر هنر مرد را بخردی است که کار جهان و ره ایزدی است. فردوسی. مرا بخردی هست اگر سال نیست بسان گوانم بر و یال نیست. فردوسی. ای همه حرّی و همه مردمی و ای همه رادی و همه بخردی. فرخی. بود دوری از بد ره بخردی بهی نیکی و دوری است از بدی. اسدی (گرشاسبنامه). بخردی باید و دانش که شود مرد تمام تو به حیلت چه بری نسبت خود سوی تمیم. ناصرخسرو. نکوتر هنر مرد را بخردی است که کار جهان و ره ایزدی است. (از نوروزنامه). بفرمود تا آتش موبدی کشند از هنرمندی و بخردی. نظامی. باز گفتا چرا ددی سازم اول آن به که بخردی سازم. نظامی. طبیعت شودمرد را بخردی. سعدی. - نابخردی، نادانی. و رجوع به همین ماده و بخرد شود
پیزر (درگویش اسپهانی) تک جگن نیل از گیاهان ذوخ گیاهی از تیره جگن ها جزو رده تک لپه ییها که ارتفاعش از 2 تا 4 متر میرسد و جزو گیاهان نی مانند و بسیار زیباست. در انتهای ساقه هایش انشعابات چتر مانند جالبی بوجود آمده است. اصل این گیاه محتوی مواد ذخیره ییست که بمصرف تغذیه زارعان و دهقانان میرسد. از الیاف ساقه های قابل انعطاف این گیاه یک نوع کاغذ می سازند پاپیروس بابیروس ابردی درخت کاغذ مصری جگن نیل پاپروس حقی حفاء. نوعی خرمای خوب سنگ اشکنک
پیزر (درگویش اسپهانی) تک جگن نیل از گیاهان ذوخ گیاهی از تیره جگن ها جزو رده تک لپه ییها که ارتفاعش از 2 تا 4 متر میرسد و جزو گیاهان نی مانند و بسیار زیباست. در انتهای ساقه هایش انشعابات چتر مانند جالبی بوجود آمده است. اصل این گیاه محتوی مواد ذخیره ییست که بمصرف تغذیه زارعان و دهقانان میرسد. از الیاف ساقه های قابل انعطاف این گیاه یک نوع کاغذ می سازند پاپیروس بابیروس ابردی درخت کاغذ مصری جگن نیل پاپروس حقی حفاء. نوعی خرمای خوب سنگ اشکنک