جدول جو
جدول جو

معنی خردپرورد - جستجوی لغت در جدول جو

خردپرورد(خِ رَ پَرْ وَ)
کسی که عقل و دانش مربی وی باشد:
گر پدر دعوی خدایی کرد
من خدادوستم خردپرورد.
نظامی.
، آن مفهوم یا آن چیز که خرد و عقل آدمی آنرا پرورده باشد:
این سخن را که شد خردپرورد
بر دعای تو ختم خواهم کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ پَیْ / پِیْ وَ)
کم جثه. کوچک. باریک اندام:
با آن پسران خردپیوند
هم لوح نشسته دختری چند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُ پَرْ وَ)
پروردۀ خم. آنچه در خم پرورده شود. کنایه از شراب
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ پَرْ وَ)
تربیت نفس خود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
مربی نفس خود، آنکه تربیت نفس خود کند. آنکه تربیت خود کند، آنکه نزد خود درس خواند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ پَرْ وَ)
دردپرورده. غمگین و رنجور. (ناظم الاطباء) :
هوای سایۀ گل دردپرور را نمی سازد
نسیمی آورد در جوش دلهای مشوش را.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا