جدول جو
جدول جو

معنی خردشا - جستجوی لغت در جدول جو

خردشا
خوراکی نوبرانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرشا
تصویر خرشا
(دخترانه)
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(خُ)
نام گلی است:
خجسته را بجز از خردپا ندارد گوش
بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
جانوری است خوش آواز و خوشرنگ. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
خجسته را بجز از خردما ندارد گوش
بنفشه را بجز از کرکرک ندارد پاس.
منوچهری.
باز مرا طبع شعر سخت بجوش آمده ست
کم سخن عندلیب دوش بگوش آمده ست
از شغب خردما لاله بهوش آمده ست
زیر ببانگ آمده ست بم بخروش آمده ست.
منوچهری.
زرد گل بیمار گردد فاخته بیمارپرس
یاسمین ابدال گردد خردما زائر شود.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خُ)
یکی از نامهای خورشید است. (برهان قاطع). بلغت زند و پازند، خورشید و آفتاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آنچه موجب شادی عقل می شود:
عدل بشیریست خردشادکن
کارگری مملکت آبادکن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرشا
تصویر خرشا
پوست مار، تهی، گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردما
تصویر خردما
((خُ))
جانوری خوش آواز و خوش رنگ
فرهنگ فارسی معین
زمینی که کشت شود
فرهنگ گویش مازندرانی