جدول جو
جدول جو

معنی خرددهانی - جستجوی لغت در جدول جو

خرددهانی(خُ دَ)
حالت خرددهان داشتن. حالت کوچک دهان بودن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بددهانی
تصویر بددهانی
بددهان بودن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دَ)
عمل دوانیدن خر. مقابل اسبدوانی. در گذشته در ایران رسم بر این بود که پس از اسب دوانی دور میدان خر میدوانیدند و به این ترتیب مسابقه ای چون اسب دوانی انجام می دادند
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ)
خودشناسی. (یادداشت بخط مؤلف).
- امثال:
خوددانی خدای دانیست، نظیر: من عرف نفسه فقد عرف ربه.
، تعریف جدو آباء نزد مردم. خودفروشی. (آنندراج).
- خوددانی کردن، تعریف جد و آباء نزد مردم کردن. خودفروشی کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دشنام، سب، سخط، فحش، ناسزا، بددهنی، ناسزاگویی، دشنام گویی، فحاشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد