جدول جو
جدول جو

معنی خرخدا - جستجوی لغت در جدول جو

خرخدا
(خَ خُ)
صاحب خر. خربان:
بر دوش خر دو لنگه بود گرز خرخدا
بر دوش من ز چرخ دوصد لنگه بارها.
؟
، نام حشره ای خرد است. خرخاکی. هدبه. حمارالبیت. حمارالارض. حمارقبان. عیرقبان. رجوع به خرخاکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ خُ)
خرخر و آواز نفس شخص خوابیده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ گِ)
گدای مبرم. (ناظم الاطباء). گدای سمج. (یادداشت بخط مؤلف) :
خرگدائیست که بدخو کرده.
سوزنی.
خرگدائی بدو مسلم شد
راست شد این لقب بدان کذاب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
کسی که خیر دیگران را بخواهد
فرهنگ گویش مازندرانی