جدول جو
جدول جو

معنی خرتوسی - جستجوی لغت در جدول جو

خرتوسی
نام آبادی از دهستان سجارود بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرتوتی
تصویر فرتوتی
پیری و ازکارافتادگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرسوسی
تصویر طرسوسی
از مردم طرسوس
فرهنگ فارسی عمید
(قُ)
نسبت است به قردوس. رجوع به قردوس شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
پرقدرتی. زورمندی. بسیارزوری
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منسوب به خرگوش که نام کوچه ای است به نیشابور. (از انساب سمعانی). رجوع به خرجوشی شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری تربت جام. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری، آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه وتریاک و زیرۀ سبز و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
عبدالملک بن ابی عثمان نیشابوری خرگوشی، مکنی به ابوسعید (خرجوشی). از فقیهان بود و بسال 408 هجری قمری درگذشت و او را ’تهذیب الاسرار فی طبقات الاخبار’ است. رجوع به خرجوشی شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
نام قصبه ای است بکنار جزیره قبرس در محل قدیمی آقاماس. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام حضرت عیسی بن مریم بزبان یونانی. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منسوب به خرعون که قریه ای است از قرای سمرقند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خِ رَدْ وَ)
عقل. دانش. احساس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
محمدعلی. از اهل غور بود. جوینی آرد: او از جانب سلطان محمد خوارزمشاه درغزنه با بیست هزار مرد بود و چون سلطان محمد در کنارآب از مغولان شکست خورد یمین ملک مقطع هرات بهرات رفت و از آنجا براه گرمسیر بغزنه رفت و در دو سه منزلی غزنه فرودآمد و رسول به او فرستاد که ما را علفخوارمعین کن تا با هم باشیم که سلطان منهزم بعراق رفت وتتار بخراسان درآمد تا آنگاه که از حال سلطان چه ظاهر شود. خرپوست و امرای او بجواب یمین ملک گفتند که ما مردمی غوری ایم و شما ترک و با هم زندگانی نتوانیم کرد. (از تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 192 و 193)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مانند خرنوب. (یادداشت بخط مؤلف).
- خرنوبی الشکل، بشکل خرنوب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ)
منسوب به شهر طرطوس. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ)
ابوطاهر بن حسین بن علی بن موسی، مؤلف کتابی در ترجمه احوال ابومسلم خراسانی بنام ’ابومسلم نامه’که از میان رفته و صاحب تجارب الامم چند بار از آن نقل کرده. رجوع به ابومسلم خراسانی صاحب الدعوه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ)
منسوب به شهر طرسوس است که از شهرهای مرزی شام است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ)
محمد بن احمد بن محمد الطرسوسی. او راست: تقریرات علی کتاب المراءه در اصول فقه حنفی که در آستانه (اسلامبول) بسال 1304 هجری قمری به چاپ رسیده است. دیگر حاشیه ای که بنام حاشیۀطرسوسی معروف است. این حاشیه را بر کتاب مرقاهالوصول ملا خسرو نوشته، و آن نیز بسال 1309 هجری قمری در آستانه طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1238)
ابراهیم بن عمادالدین حنفی. بسال 1345 میلادی در دمشق سمت قضاء حنفی را داشته است و در حدود 1356 میلادی درگذشته. او راست: انفعالوسائل الی تحریرالمسائل در فروع که نسخۀ خطی آن در استنبول موجود است. (اعلام المنجد)
او راست: کشف القناع عن مسألهالسماع. السراج الوهاج. ردالنصاری. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
یوسف بن عثمان بن مصطفی بن فیض الله خربوطی (خربوتی). وی از مدرسان علوم و تفسیر بیضاوی در مدرسه شیخ وفا بقسطنطنیه بود و از خلفای طریقۀ نقشبندیۀ خالدیان نیز بشمار میرفت. او راست: ’ناموس الایقان علی البرهان’، این کتاب حاشیه ای است بر کتاب منطقی بنام ’برهان کلنبوی’، کتاب ناموس الایقان بسال 1273 هجری قمری در مطبعۀآستانه در 243 صفحه چاپ شد. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
غالب جبرائیل خرتنکی، مکنی به ابومنصور، از قریۀ خرتنک است و بخاری بمنزل او فرودآمد و در خانه او مرد. او را حکایات زیادی از بخاریست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
حالت خرپول. حالت آنکه پول زیاد فراهم آورده است و استفادۀ شایان نمیکند
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
منسوب به خرتنک
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ)
هرج و مرج. اغتشاش. درهم و برهم. بهم خورده. مغشوش
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رَ)
ابوزید (روزند) حمدون خرتیری دهستانی. از روات بود. وی از احمد بن جریر باباتی روایت کرد و ابراهیم بن سلیمان قومسی از او روایت دارد. (از معجم البلدان). رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رَ)
منسوب به خرتیر
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منسوب به خرجوش
لغت نامه دهخدا
رجوع به ابوطاهر خاتونی و آثارالبلاد ص 259و کتاب النقض ص 13 و مقدمۀ لباب الالباب از محمد قزوینی ص 14 و تاریخ سلجوقیه تألیف عمادالدین کاتب شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش میناب واقع در سه فرسنگی مغرب میناب، رجوع بنقشۀ شهرستان بندرعباس در فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 شود
لغت نامه دهخدا
نسبت است بخاتون، بانوانه،
بزرگی و عظمت زن:
سر برافراختی بخاتونی
خواستی گنجهای قارونی،
نظامی،
،
نوعی از لباس است:
چو خاتونئی بود ابریشمین
چو چتری و فونک گلی و کژین،
نظام قاری (دیوان ص 182)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برطاسی منسوب است به برتاس و آن ولایتی است از ترکستان.
رجوع به برتاس شود.
لغت نامه دهخدا
(پُ تُ)
شهر مرکزی ایالتی به همین نام در جمهوری بلیوی از آمریکای جنوبی. عرض جنوبی این شهر19 درجه و 35 دقیقه و طول غربی 67 درجه است و ارتفاع آن از سطح دریا به 4160 گز میرسد. دارای 30000 تن سکنه و معادن نقره و قلعی آن مشهور است. موقع آن ناهموار و غیرمستوی و کوچه ها غیرمنتظم و هوایش سریعالتحوّل است، ایالتی در بلیوی که از طرف مشرق به ایالت شارکاس و از سوی شمال به ایالت اورورو و کوشامبه و از جهت جنوب با جمهوری آرژانتین و از جانب مغرب به اقیانوس کبیر محاط و محدود است و مساحت سطح آن 140631 هزار گز مربع است. کوههای بلند، معادن نقره، آبهای معدنی و دریاچه های شور دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرگوشی
تصویر خرگوشی
منسوب به خرگوش خواب خرگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرسوسی
تصویر طرسوسی
منسوب به طرسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرطوسی
تصویر طرطوسی
منسوب به شهر طرطوس از مردم طرطوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرسوسی
تصویر طرسوسی
((طَ))
منسوب به شهر طرسوس (شهری قدیمی در آسیای صغیر)، تقسیم شدنی، تقسیم شدن، تکه تکه شدن (می گویند شهر طرسوس مرز اسلام و کفر بوده و مسلمانان غنایم را در آن تقسیم می کرده اند)
فرهنگ فارسی معین