صاحب خر. رانندۀ خر. (ناظم الاطباء). خرچران. نگاهبان خر. خرکچی. (یادداشت بخط مؤلف) : چون که با گاو و خرم صحبت فرمایی گر تو دانی که نه گوبان و نه خربانم. ناصرخسرو
صاحب خر. رانندۀ خر. (ناظم الاطباء). خرچران. نگاهبان خر. خرکچی. (یادداشت بخط مؤلف) : چون که با گاو و خرم صحبت فرمایی گر تو دانی که نه گوبان و نه خربانم. ناصرخسرو
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان قربانی جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانندِ گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان قربانی جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانندِ گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
احمد بن اسحاق بن خربان بصری خربانی، مکنی به ابوعبدالله. اصل او از نهاوند بود. او فقیهی مبرز و فاضل و در زمرۀ بصریان بود. از محمد بن احمد بن عمرو ربیعی و دیگران حدیث شنید و از او ابوبکر برقانی و چند نفر دیگر حدیث کردند. او درس فقه شافعی بر قاضی ابوحامد داد و وفاتش در بصره بحدود 410 ه. ق. اتفاق افتاد. (از انساب سمعانی)
احمد بن اسحاق بن خربان بصری خربانی، مکنی به ابوعبدالله. اصل او از نهاوند بود. او فقیهی مبرز و فاضل و در زمرۀ بصریان بود. از محمد بن احمد بن عمرو ربیعی و دیگران حدیث شنید و از او ابوبکر برقانی و چند نفر دیگر حدیث کردند. او درس فقه شافعی بر قاضی ابوحامد داد و وفاتش در بصره بحدود 410 هَ. ق. اتفاق افتاد. (از انساب سمعانی)
سری بن سهل بن خربان جندیشابوری. خربانی از روایان بود. از عبدالله بن رشید و دیگران روایت حدیث دارد و از او جماعتی چون عبدالصمد بن علی حدیث می کنند. (از انساب سمعانی)
سری بن سهل بن خربان جندیشابوری. خربانی از روایان بود. از عبدالله بن رشید و دیگران روایت حدیث دارد و از او جماعتی چون عبدالصمد بن علی حدیث می کنند. (از انساب سمعانی)
تپیدن تپش، ریمناکی زخم، جدایی انداختن، بد دل شدن، ترسیدن، شتاب کردن، رفتن، خوابانیدن، ماندگاری زدن (مطلق)، زدن قلب تپیدن دل، تپش دل جنبش شریان، دردیست که در آن جستن رگهای جهنده بیشتر شود. یا ضربان قلب. تپیدن دل زدن قلب
تپیدن تپش، ریمناکی زخم، جدایی انداختن، بد دل شدن، ترسیدن، شتاب کردن، رفتن، خوابانیدن، ماندگاری زدن (مطلق)، زدن قلب تپیدن دل، تپش دل جنبش شریان، دردیست که در آن جستن رگهای جهنده بیشتر شود. یا ضربان قلب. تپیدن دل زدن قلب