جدول جو
جدول جو

معنی خرافستر - جستجوی لغت در جدول جو

خرافستر
(خَ اَ تَ)
خراستر آن جانوری که نیش دارد و آدمی را با نیش خود می آزارد، چون: شپش، مار، عقرب، هزارپا، عنکبوت، رطیل، زنبور، ساس، کنه، کیک، پشه و مور. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرفستر
تصویر خرفستر
در آیین زردشتی هر جانور موذی مانند مار، عقرب و ملخ که اهریمنی شمرده می شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرافسار
تصویر سرافسار
افسار اسب
فرهنگ فارسی عمید
(سَ اَ)
افسار. افسار که به سر اسب و ستور کنند: و سرافسار مرصع و کسوتهای گرانمایه. (راحهالصدور راوندی). و اسب خاصی با سرافسار مرصع بستد و برنشست. (راحهالصدور راوندی). در جمله تحف و مبارکه بدو فرستاد ده سر اسب تازی بود با زین سرافسار زر. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 221). و اعطاه بغله بسرج و سرافسار ذهب و الف دینار. (عیون الانباء ج 2 ص 178). رجوع به افسار شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آنکه به خرافات معتقد است. آنکه بسخنان خرافی اعتقاد دارد، کلام بیهوده و پریشان. کلام خرافی. کلام نیش غولی. کلام انیاب اغوالی
لغت نامه دهخدا
(خَ اَ تَ)
موذیات را گویند مطلقاً، چون: مار و عقرب و زنبور و مورچه و امثال آن. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). مخفف خرفستر. خستر. حیوان موذی آفریدۀ اهرمن. حشرۀ موذی. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خرافستر شود
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
حشرات موذیه چون مار و بید و کژدم و وزغ و موش و مور و شپشه و کنه و ملخ و مگس و زنبور و تارتنه و کرم و سوسک و سن و ساس و شپش و کیک و سرگین گردان و هر جانور خرد زیانکار دیگر و در دین زردشتی همه آنان جانوران اهریمنی اند و کشتن آنها را مزد و ثواب است. (یادداشت بخط مؤلف). خرفسترا (بزبان اوستائی). خستر. (السامی فی الاسامی). خراستر
لغت نامه دهخدا
(خَ اَ)
این لغت از فهرست دیوان سوزنی نقل شده است در این مصرع ’منم کلوک خرافشار و گنگ وخشک سپوز’. ظاهراً این ’کلمه خرافسار’ باید باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرفستر
تصویر خرفستر
جانور موذی مانند مار عقرب زنبور و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه پس از سوختن چوب و زغال یا چیز دیگر باقی میماند که مانند خاک است اما رنگش سفید مایل به سیاهی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراستر
تصویر خراستر
جانور موذی مانند مار عقرب زنبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفستر
تصویر خرفستر
((خَ رَ تَ))
جانور موذی و زیانکار مانند مار، عقرب، حیوان زیانکار اهریمنی، خستر
فرهنگ فارسی معین
صفت خرافه پسند، خرافی، موهوم پرست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
الخرافة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
Superstitious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
superstitieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
迷信的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
جادوگرانہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
কুসংস্কৃত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
mchezaji wa imani potofu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
batıl inançlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
미신적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
abergläubisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
забобонний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
अंधविश्वासी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
takhayul
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
เชื่อโชคลาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
bijgelovig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
суеверный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
supersticioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
superstizioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
supersticioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
迷信的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
przesądny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
אמונתי
دیکشنری فارسی به عبری