- خرابه
- ویرانه
معنی خرابه - جستجوی لغت در جدول جو
- خرابه
- ویرانه
- خرابه ((خَ بِ))
- ویرانه، ویرانه به جا مانده از آبادی
- خرابه
- جای ویران، ویرانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردون، بارکش، گاری
دلیری بر حرب و بر هر کار
ویرانی
جوراب ساق کوتاه
اوار ویرانی، تباهی، مستی و بی خویشتنی، زیان ویرانی مقابل آبادی، تباهی فساد، مستی و بیخودی، زیان ضرر
سخنرانی، کلامی که بصورت رسمی که در سر جمع بطول گویند، فریب بوسیله زبان
ندانستن
سخن بیهوده و یاوه
بی بند و باری، بی باکی
خراشش
پارسی تازی گشته خراشه آنچه از خراشیدن بریزد
مشک دوزی، موزه دوزی، مورش فروشی
مونث خلاب فریبنده زن چرب زبانی زبانفریبی با زبان فریفتن
بدی، هنایش بد (هنایش تاثیر) بادساری (نخوت)
چون در جویی که از آن آب باز گیرند سدی ببندند و از زیر بند گاه آن آب اندک پالاید آنرا خورابه گویند
آویزه منگوله رشته ها و منگوله هایی که از کنار و حاشیه چیزی آویزند، جمع شراریب، لوله هایی از شیشه باریک که از داخل آن ها نخ بیرون کنند برای آویزه
ویرانی، تباهی، فساد، بی نظمی
وعظ و سخنرانی کردن، خطبه، وعظ
شیشۀ بزرگی که دهانۀ آن تنگ و شکمش فراخ باشد
چربی ای که روی شیر میبندد، سرشیر، خامه، قیماق
رشته ها و منگوله هایی که از کنارۀ چیزی آویزان می کنند
ویژگی جوی بزرگ و سدداری که به چندین شاخابه منشعب می شود، برای مثال ز جوی خورابه تو کمتر بگوی / که بسیار گردد به یک بار اوی (عنصری - ۳۶۲)
وسیلۀ نقلیۀ چرخ دار که بیشتر برای حمل و نقل بار به کار می رود، گردونه، گاری
ارابۀ جنگی: گردونه یا وسیله ای که در جنگ به کار می رود مانند تانک، زره پوش
ارابۀ جنگی: گردونه یا وسیله ای که در جنگ به کار می رود مانند تانک، زره پوش
وسیله نقلیه ساده که با چرخ حرکت کند
پوشیدگی پرخیدگی ناهنجاری در گفتار
پر آب (رود)
خویشاوندی بستگی نزدیکی مانند، خویش، دانای دریافت پارسی تازی گشته کراوه آوند شیشه ای شکم دار تنگ شیشه شراب صراحی، ظرف شیشه یی. یا قرابه زرین. آفتاب، قسمی صندوق
((خُ بِ))
فرهنگ فارسی معین
سوراخی که در بندی که بر جوی بسته اند ایجاد شود و آب اندک اندک از آن خارج شود، جوی کوچکی که برای زراعت از نهر جدا کنند