جدول جو
جدول جو

معنی خرابه - جستجوی لغت در جدول جو

خرابه
جای ویران، ویرانه
تصویری از خرابه
تصویر خرابه
فرهنگ فارسی عمید
خرابه
(خَ بَ / بِ)
ویرانه. جای آباد که ویران شده باشد. (از ناظم الاطباء) :
از مدرسه برنخاست یک اهل دلی
ویران شود این خرابه دارالجهل است.
(منسوب به خیام).
ز بی حرزی در آن خاک خرابه
مسلمان پخته کافر خورده تابه.
نظامی.
گر اهل معرفتی دل در آخرت بندی
نه در خرابه دنیا که محنت آباد است.
سعدی.
کیمیاگر ز غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه یافته گنج.
سعدی.
رخت خود در خرابه ای بردم
زآن دل افسردگان بیفسردم
نسختم را در اوج نبود
وز خرابی بر اوخراج نبود.
اوحدی مراغه ای.
، آثار و نشانه هایی که علامت آبادانی جایی بوده است. (ناظم الاطباء) ، ملک غنیم. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خرابه
(تَ طَ مُ)
دزدیدن شتر کسی را. (از منتهی الارب). رجوع به ’خرب’ و ’خروب’ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
خرابه
(خَ بِ)
دهی است از بخش بستان شهرستان دشت میشان. واقع در هشت هزارگزی باختری بستان و سه هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بستان به نکه. خراب ناحیه ای است واقع در دشت که گرمسیر و دارای 1500 تن سکنه عربی زبانست. دهکدۀ مزبور از رود خانه کرخه و نهر هوفل مشروب میشود و محصولاتش: غلات، برنج و لبنیات می باشد. اهالی بکشاورزی و صید ماهی و طیورو گله داری گذران می کنند و از صنایع دستی حصیر می بافند. این ده یک دبستان دارد و ساکنین آن از طایفۀ عشایر سواعد هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
خرابه
(خَرْ را بَ)
مغاکچۀ سرین. (از منتهی الارب) ، سوراخ سوزن. (از ناظم الاطباء) ، ج ، خارب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خرابه
(خُ بَ)
رسن از پوست درخت، مغاکچۀ سرین. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) ، سنگی پهن که در آن سوراخ کرده رسن استوارکنند، سوراخ سوزن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خرابه
(خُ بَ / بِ)
آبی که از استخر و تالاب تراوش کند، جویی که از استخر بجهت زراعت کنند، نام بیخی است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خرابه
(خِرْ را بَ)
طرف بینی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خرابه
ویرانه
تصویری از خرابه
تصویر خرابه
فرهنگ لغت هوشیار
خرابه
((خَ بِ))
ویرانه، ویرانه به جا مانده از آبادی
تصویری از خرابه
تصویر خرابه
فرهنگ فارسی معین
خرابه
ویرانه
تصویری از خرابه
تصویر خرابه
فرهنگ واژه فارسی سره
خرابه
بیغوله، مخروبه، ویران ها، ویرانه
متضاد: معمور، آباد، آثار، نشانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرابه
اگر در خواب ببینید که خانه شما خراب است مالتان از دست می رود ولی اگر ببینید که در خانه ای خراب یا خرابه ای راه می روید که به شما تعلق ندارد به انحراف کشیده می شوید و به اعمال ناصواب دست می زنید. مثلا رشوه می گیرید، دروغ می گویید، یا برای پیش بردن کارهایتان به فریب و نیرنگ متوسل می شوید. اگر از خرابه در خواب بیرون بیایید بهتر از این است که وارد خرابه شوید. اگر در خرابه سگی دیدید و شما نیز در همان خرابه بودید دوستی وفادار به شما زیان می رساند و شما را به گمراهی می کشاند. اگر در خواب دیدید که در خرابه ای هستید و آنجا گربه ای هم هست زنی باعث فساد و تباهی شما می شود. اگر در خانه آباد و سالم و مرتب به دنبال گربه به درون خرابه دویدید کار شما خراب می شود و مال خود را برای زن یا به وسوسه او تباه می کنید. اگر در خواب دیدید که جایی را به دست خود خراب می کنید مال و آبروی خود را تواما از دست می دهید و اگر دیدید خرابی را آباد می کنید تعبیر خلاف این است. اگر دیواری را خراب کردید به دوستی لطمه می زنید که حامی و پشتیبان شماست و اگر اتاقی را خراب کردید به خانواده خود زیان می رسانید. اگر پله ها را خراب دیدید و شما بالای پلکان بودید احتمال سقوط شما هست و اگر پله ها خراب بود و شما خود را پایین پله ها یافتید راه تعالی شما مسدود است و خواب شما می گوید نمی توانید ترقی کنید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
خرابه
جنگل و زمین غیرآباد، خراب است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرابه
تصویر چرابه
چربی ای که روی شیر میبندد، سرشیر، خامه، قیماق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
ویرانی، تباهی، فساد، بی نظمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطابه
تصویر خطابه
وعظ و سخنرانی کردن، خطبه، وعظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرابه
تصویر غرابه
شیشۀ بزرگی که دهانۀ آن تنگ و شکمش فراخ باشد
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
خرابه ها. ویرانیها. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرافه
تصویر خرافه
سخن بیهوده و یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنابه
تصویر خنابه
بدی، هنایش بد (هنایش تاثیر) بادساری (نخوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلابه
تصویر خلابه
مونث خلاب فریبنده زن چرب زبانی زبانفریبی با زبان فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرازه
تصویر خرازه
مشک دوزی، موزه دوزی، مورش فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراشه
تصویر خراشه
پارسی تازی گشته خراشه آنچه از خراشیدن بریزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراطه
تصویر خراطه
خراشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراعه
تصویر خراعه
بی بند و باری، بی باکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارابه
تصویر ارابه
گردون، بارکش، گاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراقه
تصویر خراقه
ندانستن
فرهنگ لغت هوشیار
سخنرانی، کلامی که بصورت رسمی که در سر جمع بطول گویند، فریب بوسیله زبان
فرهنگ لغت هوشیار
اوار ویرانی، تباهی، مستی و بی خویشتنی، زیان ویرانی مقابل آبادی، تباهی فساد، مستی و بیخودی، زیان ضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرابه
تصویر جرابه
جوراب ساق کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درابه
تصویر درابه
دلیری بر حرب و بر هر کار
فرهنگ لغت هوشیار
آویزه منگوله رشته ها و منگوله هایی که از کنار و حاشیه چیزی آویزند، جمع شراریب، لوله هایی از شیشه باریک که از داخل آن ها نخ بیرون کنند برای آویزه
فرهنگ لغت هوشیار
چون در جویی که از آن آب باز گیرند سدی ببندند و از زیر بند گاه آن آب اندک پالاید آنرا خورابه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
ویرانی
فرهنگ واژه فارسی سره