جدول جو
جدول جو

معنی خرائق - جستجوی لغت در جدول جو

خرائق
(خَ ءِ)
جمع واژۀ خریق. رجوع به خریق در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ ءِ)
زنان بکر و شرمگین. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (دهار). جمع واژۀ خریده. رجوع به خریده در این لغت نامه شود: در حرم حرمتش بخاتونی نشاند و پیوسته با او ذوق معاشرت می راند بر روی سایر سریات برکشید و بر خواص مخدراتش برگزید و از خرائدش گردانید. (از ترجمه محاسن اصفهان) ، درهای ناسفته. (از غیاث اللغات) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صَ ءِ)
جمع واژۀ صریقه. (منتهی الارب). رجوع به صریقه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءِ)
جمع واژۀ ترقوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
خلایق. جمع واژۀ خلیقه. رجوع به خلیقه در این لغت نامه شود:
از خدایی خلائق آگه نیست
عقلا را درین سخن ره نیست.
سنائی.
، قله هایی بر ذروۀ صمان که آب باران در آنها گرد آید. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ نُ)
یکی از بخشهای یازده گانه شهر یزد که در شمال این شهرستان واقع است با حدود و مشخصات بشرح زیر: حدود: شمال بخش خوربیابانک و بخش انارک شهرستان نائین، جنوب بخشهای بافق و حومه یزد و اشکدز، خاور بخش بافق، باختر بخش اردکان و بخش حومه نائین. وضع طبیعی: بطور کلی این بخش در جنوب خاوری کوهستانی بوده و در قسمت باختری آن کوههای منفرد قرار دارد که از طرف شمال بلوت جمال خان و زمینهای ریگزار منتهی میشود. مهمترین ارتفاعات آن در قسمت باختر کوه سفید است که قلۀ آن 1500 متر از سطح دریا ارتفاع دارد و دیگر رشته ارتفاعات تارونه می باشد که در جنوب آن قرار دارد. آب زراعتی این بخش در قسمت های کوهستانی از چشمه و قنات و در قسمت های مسطح بیشتر از قنات تأمین میشود. هوای بخش نسبتاً معتدل بوده و محصول عمده آن غلات، پنبه و رناس می باشد و زیرۀ سیاه نیز از صحاری آن بدست می آید. شغل اهالی کشاورزی و مختصری گله داری است و از صنایع دستی کرباس بافی می کنند. این بخش از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و دارای 3162تن سکنۀ فارسی زبان میباشد. بیشتر قرای آن بوسیلۀ راههای فرعی بیکدیگر مربوط است و جادۀ خراسان از راه طبس از این بخش میگذرد. معدن زغال سنگ در خرانق معروف و قبلاً از آن استخراج میشده، ولی اکنون استفاده ای از آن نمیشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خَ نِ)
نام قطعه زمین سختی است میان واجا. (از معجم البلدان)
نام آبی بوده مر بنی عنبر را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ نِ)
جمع واژۀ خرنق، خرگوش بچۀ جوان و بچۀ خرگوش. (آنندراج) (منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به خرنق در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ یِ)
جمع واژۀ ’خریق’. رجوع به خریق در این لغت نامه شود. این کلمه را عربان ’خرائق’ نیز آورند
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
جمع واژۀ خربه. رجوع به خربه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
جمع واژۀ خریطه. رجوع به خرایط در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
نخلهای خرما که خرمای آنها حرز کنند، خرمابنان شش ماهه هفت ماهه. (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
جمع واژۀ خرّق. رجوع به خرق در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ءِ)
جمع واژۀ بریقه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وآن شیر است که بر آن پیه یا قدری روغن ریخته باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به بریقه شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
جمع واژۀ خرق. (منتهی الارب). رجوع به خرق در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرائط
تصویر خرائط
جمع خریطه، پیله ها انبان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرائق
تصویر فرائق
پارسی تازی گشته فراته (باسدق باسلق ترکی) از خوردنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرائق
تصویر طرائق
جمع طریقه، راه ها روش ها جمع طریق راهها وجوه، روشها مسالک
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خلق، آفریدگان جمع خلیفه. طبیعتها و سرشتها، آفریدگان مخلوقات، آدمیان. آفریده شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرانق
تصویر خرانق
جمع خرنق، بچه خرگوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرائب
تصویر خرائب
ویرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرائت
تصویر خرائت
پلیدی انداختن ریدن ریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرائد
تصویر خرائد
جمع خریده و بمعنی مروارید ناسفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائق
تصویر رائق
ناشتا، ناب، پالوده
فرهنگ لغت هوشیار