جمع واژۀ خطیطه و آن زمین خشک مانده میان دو زمین باران زده یا زمین که بعض آن باران زده باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ خطیطه و آن زمین خشک مانده میان دو زمین باران زده یا زمین که بعض آن باران زده باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
زنان بکر و شرمگین. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (دهار). جمع واژۀ خریده. رجوع به خریده در این لغت نامه شود: در حرم حرمتش بخاتونی نشاند و پیوسته با او ذوق معاشرت می راند بر روی سایر سریات برکشید و بر خواص مخدراتش برگزید و از خرائدش گردانید. (از ترجمه محاسن اصفهان) ، درهای ناسفته. (از غیاث اللغات) (از آنندراج)
زنان بکر و شرمگین. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (دهار). جَمعِ واژۀ خریده. رجوع به خریده در این لغت نامه شود: در حرم حرمتش بخاتونی نشاند و پیوسته با او ذوق معاشرت می راند بر روی سایر سریات برکشید و بر خواص مخدراتش برگزید و از خرائدش گردانید. (از ترجمه محاسن اصفهان) ، درهای ناسفته. (از غیاث اللغات) (از آنندراج)
آنکه چوب تراشد و برابر سازد. (ناظم الاطباء). چوب تراش مانند. آنکه میانه و نی قلیان تراشد. (یادداشت مؤلف). تراشندۀ چوب. خرّاد. (زمخشری) ، دوک تراش. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) ، حقّه گر. ج، خرّاطون و خراطین. (محمود بن عمر ربنجنی)
آنکه چوب تراشد و برابر سازد. (ناظم الاطباء). چوب تراش مانند. آنکه میانه و نی قلیان تراشد. (یادداشت مؤلف). تراشندۀ چوب. خَرّاد. (زمخشری) ، دوک تراش. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) ، حُقّه گر. ج، خَرّاطون و خراطین. (محمود بن عمر ربنجنی)