جدول جو
جدول جو

معنی خذعوله - جستجوی لغت در جدول جو

خذعوله(خُ لَ)
پاره ای از کدو و از خیار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاتوله
تصویر خاتوله
مکر، حیله، فریب، غدر، خدعه، دلام، نیرنگ، ترفند، اشکیل، گربه شانی، دستان، ترب، شید، ریو، دغلی، دویل، تنبل، کید، شکیل، ستاوه، چاره، کلک، گول، قلّاشی، تزویر، روغان، احتیال، حقّه، نارو برای مثال گر نه خاتوله خواهی آوردن / آنچه حیله ست و تنبل و دستان (دقیقی - ۱۰۳)، دو دلی
فرهنگ فارسی عمید
(خُ بَ)
پاره ای از کدو و از خیار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به آهستگی راه رفتن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سست رفتن بر روی زمین. به آرامی و کندی در روی زمین راه رفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) (قاموس) (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خِ جَ / جو لَ / لِ)
آبله را گویند که بسبب کار کردن یاسوختن و راه رفتن در دست و پا و اعضا بهم رسد. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (فرهنگ ضیاء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 390). تاول. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
آگنده گوشت و سطبرساق گردیدن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ لَ)
جمع واژۀ عیال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شوهر گردیدن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شوهر گردیدن. (آنندراج). و رجوع به همین متن شود.
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ)
جمع واژۀ بعل. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (ناظم الاطباء). رجوع به بعل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
زن ترسیده شده از تهمت. (ناظم الاطباء). تأنیث مذعور. رجوع به مذعور شود، ناقۀ دیوانه. (منتهی الارب). مذعره. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
مؤنث مجعول. رجوع به مجعول شود
لغت نامه دهخدا
(قُ لَ)
شکوفۀ گیاه. (اقرب الموارد). غلاف گیاه یا غنچه یا شکفتۀ آن، گره و شکن و نورد. (منتهی الارب) ، یقال فی رأسه قماعیل، ای عجر. (منتهی الارب). العجره فی الرأس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَمْ مُ)
تکبر نمودن. منه: خال خیلوله، پنداشتن. گمان بردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب). رجوع به ’خیل’ و ’خیله’ و ’خیل’ شود
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
پاره ای از ابر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
گلۀ گاو و شتر و ستور. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خناطیل
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
مزاح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، بازی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ بِ لَ)
شگفت. عجب. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ)
قطعه ای از کدو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ طَوْ وُ)
نوعی از رفتن بر روی زمین است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج العروس) ، بریدن خار و کدو و مانند آن ریزه ریزه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
دونی و دغائی و حیله باشد. (صحاح الفرس) ، دوبینی و دودلی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
گرنه خاتوله خواهی آوردن
آن چه حیله ست و تنبل و دستان ؟
دقیقی.
اکنون که همینت باز دارد
خاتوله کنی و چند گون شر.
؟
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ / لِ)
سام ّ ابرص. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(تَ طَوْ وُ)
بریدن هر چیزرا. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ یَ)
نسبت است مر گوش را. اذن خذاویه، گوش سبک و سست شنوا. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ / لِ)
نام گیاه لسان الحمل است. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ / لِ)
گیاهی است دوایی که بعربی لسان الحمل گویند. خرغول. (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) :
باشد چو ز ضعف معده ات بول الدم
ضعف تو از آن زیاده گردد هر دم
گر شربت زرک و آب خرغوله خوری
قوت شودت فزون مرض گردد کم.
یوسفی طبیب (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(خُ بَ)
خرعوب. رجوع به خرعوب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بعوله
تصویر بعوله
جمع بعل شوهران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیعله
تصویر خیعله
پوشاندن پوستین پوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
مفعوله در فارسی مونث مفعول بنگرید به مفعول مونث مفعول، جمع مفعولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجعوله
تصویر مجعوله
مجعوله در فارسی: بر ساخته مونث مجعول جمع مجعولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمعوله
تصویر قمعوله
جوانه، برآمدگی روی سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیلوله
تصویر خیلوله
پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرعوبه
تصویر خرعوبه
پرشیر، شاخ ترد ستاک، نکو اندام سپید و نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذوله
تصویر نذوله
فرومایه و کمینه گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار