جدول جو
جدول جو

معنی خذعل - جستجوی لغت در جدول جو

خذعل
(خِ عِ)
زن گول. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، فوطۀ چرمین که زنان حائض و دختران پوشند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خذعل
زن گول، لنگ چرمین: زن دشتان پوشد
تصویری از خذعل
تصویر خذعل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ طَوْ وُ)
نوعی از رفتن بر روی زمین است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج العروس) ، بریدن خار و کدو و مانند آن ریزه ریزه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شرمنده. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) ، بی بهره. (غیاث اللغات) ، کثیرالخذلان. (یادداشت مؤلف) :
عاد را باد است حمال خذول
همچو بره در کف مرد اکول.
مثنوی.
، ماده آهویی که از آهوان دیگر بازمانده باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ماده اسبی که از درد زه لازم گیرد جای خود را و نگذارد آنرا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قاموس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ)
کفتار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ)
پوستین، جامۀ نادوخته فرجین، پیراهن که یک جانب وی دوخته و جانب دیگر نادوخته باشد و آنرا زنان پوشند، پیراهن بی آستین، گرگ، خلیع، غول. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(قُ عُ / قِ عَ)
ناکس. فرومایه، خوار. بی قدر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خِ ذَ)
متفرق، منه: هم ذهبوا خذع و مذع ، رفتند پراگنده و متفرق. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ طَوْ وُ)
بریدن وریزه کردن هر چیزی که صلابت ندارد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بریدن و ریزه ریزه کردن گوشت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَطْ)
گذاشتن یاری کسی. (از مصادر زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، عقیم گردیدن آهو بتفقد بچه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خوار کردن. (دهار). خذلان
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
اقرار کردن پس از انکار
لغت نامه دهخدا
تصویری از خذول
تصویر خذول
شرمنده، بی بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعل
تصویر خزعل
کفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیعل
تصویر خیعل
پوستین، جامه نادوخته ، پیراهن بی آستین، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعل
تصویر ذعل
خستوییدن (اعتراف کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذع
تصویر خذع
ریزه کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار